چکیده:
چگونگی تکوین هنرتاریخی، به ویژه از لحاظ محتوا، چالشی است که همواره در سوگیری به سمت اسناد هنری و تاریخ سیاسی در نوسان است. در حالی که اشراف بر شناخت جامعه به مثابه پیش شرط یک تحلیل مناسب در محتوای هنر تاریخی بسیار حائز اهمیت و این موضوعی است که در طرح مساله مورد بحث قرار گرفته و در این رابطه به جامعه شناسی لوئی آلتوسر اشاره خواهد شد که در بخش نظری مقاله مورد بحث قرار می گیرد، به خصوص در مورد کارکرد قدرت به واسطه ساز و برگ های دولت و مکاتبه آلتوسر با آندره دپره در حیطه هنر، سپس با مروری بر ساختار دولت ساسانی، به تعیین عوامل قدرت و تاثیر آن در محتوای سیاسی آثار هنری این دوره پرداخته خواهد شد و در انتهای بحث فرضیه ای در رابطه با جایگاه هنر تصویرگری در دولت ساسانی طرح می شود.
خلاصه ماشینی:
اگر ما صحت این موضوع را فرض کنیم ، با بررسی ساختار دولت ساسانی و آنچه از نقش برجسته ها و کتیبه های آنان بر جای مانده به نظر نمیرسد که تصویرسازی داستانهای حماسی و قهرمانان ایران باستان اهمیت چندانی برای ساسانیان داشته بوده باشد؛ زیرا این گونه مضامین نقشی در بازتولید مشروعیت و قدرت دولت ساسانی ایفا نمیکرد و اگر فرض را بر این بگذاریم که در زمان ساسانی، هنر تصویرسازی و یا نقاشی کتاب نیز مرسوم بوده باشد، به عنوان هنر رسمی دولت ساسانی محسوب میگشت و یا هنر نقاشی به وسیله ی افرادی خلق میشد که از لحاظ عقیدتی و دینی با دولت ساسانی مغایرت داشته است .
آلتوسر کارکردهای ایدئولوژیک دولت را در نهادهای آموزشی، خانواده، حقوقی، سیاسی، اتحادیه های صنفی، تجاری و فرهنگی طبقه بندی میکند که به طور دائم به بازتولید قدرت دولت میپردازد و از طرفی دیگر، ساز و برگهای سرکوبگر، از قبیل ارتش و پلیس ، را در زمرهی خشونت های فیزیکی میگنجاند که همواره با ایدئولوژی نیز در ارتباط است ؛ و در خصوص این رابطه به مسائلی از قبیل تنبیه ، اخراج، انتخاب در کلیسا و نهادهای آموزشی یا سانسور در آثار فرهنگی اشاره میکند (همان: ١٤٣، ١٤٥)؛ چنانکه این گونه موارد در ساختار دولت ساسانی، به ویژه در اقدامات "کرتیر" موبد زردشتی، قابل ذکر است که متقابلا در هنر ساسانی تأثیر گذارد (ذکا، ١٣٦٥: ٧٣٥، ٧٣٩، ٨٤٥، ٨٤٧).
نمودار ذیل خلاصه ای از نظریه ی آلتوسر را در مورد ساز و برگهای دولت نشان میدهد که با ساختار یک جامعه ی دینی- سیاسی تناسب دارد: (رجوع شود به تصویر صفحه) اکنون مسئله ی دیگری که مطرح میشود، جایگاه هنر در چنین ساختاری است و این که هنر به عنوان موضوعی فرهنگی چه نقشی در بازتولید قدرت و ایدئولوژی مسلط ایفا میکند.