چکیده:
بدون شک، یکی از بهترین روزگاران مردم کرمان در سدههای اخیر، دوران پادشاهی شاه عباس صفوی وحکومت گنجعلیخان بر این دیار بوده است. قرار گرفتن بر سر راههای تجاری بندرعباس و هندوستان و توجه اروپاییان به محصول تجاری با ارزش منطقه، پشم، کرمان را مبدل به یکی از آبادترین شهرهای ایران در دوره صفویه کرده بود؛ اما این روزگار خوش عمر چندانی نداشت، چرا که در دوران پادشاهی شاه سلیمان و شاه سلطان حسین، منطقه جنوب شرق، وبه ویژه کرمان، از یک سو به علت اهمال و بیتوجهی امنای دولت اصفهان، واز سوی دیگر به علت شرایط خاص قندهار(کلید طلایی دروازه شرق)و بلوچستان ناراضی، گرفتار نا امنی راهها،غارت کاروانها و کشتار مردم توسط دستههای بلوچ شد، که نتیجه آنها مشکلات اقتصادی و ویرانی کرمان بود. شورش حاجی محمد جعفر کرباس فروش، کدخدای اصناف کرمان، نشانهای بارز از ناخشنودی مردم از شرایط موجود و ترس و واهمه از حملات مجدد بلوچها و نا امیدی از حکومت وقت را بهدست میدهد. البته، شورش با پا در میانی بزرگان و علمای کرمان فرو نشست، اما دیری نپایید که دربار اصفهان و حکومت کرمان، تاوان بیتوجهی خود به منطقه جنوب شرق را به سختی پس میدادند.
قندهار که منطقهای سوقالجیشی در شرق و همواره مورد منازعه ایران و هندوستان بود، در دل خود محمود غلزایی را پرورش میداد که در دو حمله در سالهای 1131و 1133 ه.ق، کرمان را به تصرف درآورد و همراهی اقلیتهای ناراضی ایرانی، مانند زرتشتیان و بلوچهای سنی مذهب، با وی، سقوط اصفهان و فروپاشی سلسله صفویه را به دنبال داشت.
این پژوهش از نظر ماهیت و روش در ردیف تحقیقات تاریخی قرار میگیرد و به شیوه توصیفی- تحلیلی انجام شده است .
خلاصه ماشینی:
قرار گرفتن بر سر راه های تجاری بندرعباس و هندوستان و توجه اروپاییان به محصول تجاری با ارزش منطقه ، پشم ، کرمان را مبدل به یکی از آبادترین شهرهای ایران در دورة صفویه کرده بود؛ اما این روزگار خوش عمر چندانی نداشت ، چرا که در دوران پادشاهی شاه سلیمان و شاه سلطان حسین ، منطقۀ جنوب شرق ، وبه ویژه کرمان ، از یک سو به علت اهمال و بی توجهی امنای دولت اصفهان ، واز سوی دیگر به علت شرایط خاص قندهار(کلید طلایی دروازة شرق )و بلوچستان ناراضی، گرفتار نا امنی راه ها،غارت کاروان ها و کشتار مردم توسط دسته های بلوچ شد، که نتیجۀ آن ها مشکلات اقتصادی و ویرانی کرمان بود.
هدف در این جا ذکر خصوصیات فردی شاه سلطان حسین نیست ، اما برای پـی بـردن بـه وضعیت ناگوار ایران در دور ة پادشاهی وی، همین قدر بس که گفته شود: «شاه سلطان حـسین خود مردی سلیم النفس و راحت دوست و از تـدابیر امـور سـلطنت و پادشـاهی بـی خبـر و بی بهره بود » (مرعشی ، ١٣٦٢: ٣١) و در برابر مطالب متناقضی که به عرض وی می رسـاندند، در جواب همه ، به غیر از عبارت «یخشی در »، که به زبان ترکـی بـه معنـ ای «بـسیار خـوب » است ، چیزی نمی گفت ؛ چنان که در مورد او سروده اند: «آن ز دانش تهی، ز غفلت پر شاه سلطان حسین یخشی در» (مرعشی، ١٣٦٢: ٤٨) حکومت صفوی نفس های آخر خود را می کشید و از قضای روزگار، این چنین پادشـاهی مسئولیت گذاشتن تاج شاهی را بر سر محمود غلزایی برعهده داشـت .