چکیده:
به نظر میرسد بیشتر نویسندگان کتابهای علمی و پژوهشی از دانش لازم نسبت به انگیزههای نشر بینصیباند و بیآنکه مخاطبان ویژهای را در نظر داشته باشند یا از تأثیر متحمل کتابشان بر جامعه آگاه باشند،اقدام به نوشتن میکنند،از سوی دیگر،این واقعیت که نسل امروز بیش از حد در معرض محرکهای رسانهای قرار گرفته،تمیز آثار ارزشمند و مبتذل را با مشکل روبهرو ساخته و موجب شده نقش ناشران اهمیت بیشتری پیدا کند،چون ناشران در نقش میانجی تولید کنندگان و مصرفکنندگان اطلاعات،امکان دسترسی همگان به آثار علمی-پژوهشی و تجارتی را فراهم میسازند
خلاصه ماشینی:
"مناقشهها بر سر فناوریهای نو،اقدام انحرافی ظریفی شده است:آنچه بر صفحهی نمایشگر رایانهها نشان داده میشود، مانع تأمل و تعمق ما در باب شیوههای کارکرد و تأثیر محتوای انتشارات در جامعه میشود،تا آنجا که جدل بر سر بقا یا عدم بقای رسانهی کتاب،بهرغم جالب بودن آن این مسئلهی بنیادی را که چه نوع کتابها یا پیامها برای چه مخاطبان و با چه میزان تأثیر بر گفتمان فکری و فرهنگی منتشر میشوند،پنهان میسازد.
در میان این ناشران صرفا بخش کوچکی از آنان به آثاری جدی و روشنفکرانه و ورای نیاز عاجل بازار میپردازند و کتابهای روشنفکرپسند این ناشران معمولا تنها بخش ناچیزی از فهرست آثارشان را تشکیل میدهد؛چون بیشترین سود مالی آنان از آثار مربوط به آشپزی و باغبانی و راهنماهای توریستی و امثال آنها تامین میشود و نیز در بسیاری از موارد هدف نشر آثار روشنفکرانه و فرهنگی-که به لحاظ مالی هم زیانبار است-منزلتبخشی به ناشر است که میخواهد تصویر خوبی از مؤسسهی انتشاراتیاش به مخاطبان بدهد و هدفش تحصیل سود مادی نیست.
استدلال بسیاری از آنان هم این است که کتابها اصولا جز در صورتی که مردم آنها را بخرند،قابل تولید و نشر نیستند؛در حالی که به راحتی فراموش میکنند که کتابهای بسیار زیادی خمیر میشوند یا هرساله در انبارها خاک میخورند،و تشویق مخاطبان به خواندن آنچه فعلا به آن نیاز ندارند یک«راهحل»یا نشانهی فرهنگ والا تلقی میشود!حجم ناچیز کتابهایی که فعلا نیازهای بازار را برآورده نمیکنند،غالبا بسیار کمتر از آن است که بتواند چندان تأثیرگذار باشد."