چکیده:
مقالهء پیشرو با پاسخ به این پرسش که؛«چرا برنامههای پیشگیری از جرم اغلب شکست میخورند؟»و با این پیشفرض که پیشگیری از جرم باید به عنوان هدف مستقیم برنامههای عدالت ترمیمی مورد توجه قرار گیرد،به بررسی محدودیتهای برنامههای پیشگیری از جرم میپردازد.نویسنده این محدودیتها را ناشی از چهار عامل:فقدان انگیزش،فقدان منابع،تا کافی بودن کثرت رایزنیها و عدم پیگیری دقیق برنامهها دانسته و چگونگی استفاده از سازوکار عدالت ترمیمی در برنامههای پیشگیری از جرم و تأثیرات آن در موقعیت این برنامهها را بررسی میکند.
خلاصه ماشینی:
"نویسنده این محدودیتها را ناشی از چهار عامل:فقدان انگیزش،فقدان منابع،تا کافی بودن کثرت رایزنیها و عدم پیگیری دقیق برنامهها دانسته و چگونگی استفاده از سازوکار عدالت ترمیمی در برنامههای پیشگیری از جرم و تأثیرات آن در موقعیت این برنامهها را بررسی میکند.
در تلاش برای ایجاد مقبولیت،برنامهها عدالت ترمیمی،اغلب بهعنوان روشهایی جهت کاهش نرخ تکرار جرم مورد ارزیابی قرار گرفته یا رواج یافتهاند و در واقع دلایل خوبی جهت اعتقاد به این (1)گفتنی است که به مسئله پیشگیری از جرم در تئوریهای عدالت ترمیمی،در مفهومی که در نظریههای قبلی جرمشناسی(بهویژه در نظریههای مربوط به پیشگیری از جرم)آمده است پرداخته نشده و بیشتر در مفهوم پیشگیری از تکرار جرم مطرح شده است.
البته نظریه عدالت ترمیمی نیز ادعا نمیکند که بهطور کلی مسئله جرم را در جامعه حل کرده،از وقوع احتمالی آن در آینده بهطور قطع جلوگیری میکند؛اما برنامههای عدالت ترمیمی در عمل نشان داده است که با توسل به راهکارهایی چون مسئولیتپذیری آگاهانهء بزهکار،ترمیم شخصیت انسانی بزهکار،شرکت اختیاری افراد همراه با تضمینهای حقوق بزهدیده و بزهکار در فرایند میانجیگری و بازگرداندن موفقیتآمیز آنها به صحنهء اجتماع به دور از معایب برچسبزنی،تا حدودی از احتمال بزهکاری مجدد کاسته است.
گاهی،(اما اغلب به ندرت)انگیزش و مشارکت ایجاد شده از رهگذر فرایند ترمیمی میتواند نفوذ سیاسی به مسئله پیشگیری از جرم را آشکار سازد که نیازمند این است که مشکلات ساختاری بهطور سیستماتیک برطرف گردد."