چکیده:
شکلگیری نهاد دیوانسالاری(دولت)قدمتی به دیرینگی حاکمیت سیاسی(سلطنت)در تاریخ ایران دارد.چگونگی تعامل و یا تقابل این دو نهاد سیاسی در گسترهء تاریخ ایران نقش مؤثری در کارکردهای حاکمیت و دیوانسالاری داشته است.به بیان دیگر،در بسیاری از ادوار تاریخ ایران شاید بتوان زایش تحولات سیاسی و اصلاحات اجتماعی را تابعی از مناسبات حکومتگران با دولتمردان نامید.نوشتار حاضر تلاش دارد شیوهء تعامل و تقابل حاکمیت و دیوانسالاری را در تاریخ ایران به اختصار مورد ارزیابی قرار دهد.
خلاصه ماشینی:
"30 بنابراین اگرچه قزلباشها تا سالهای پایانی سلطنت شاه اسماعیل در مناصب اصلی حکومت صفویان قرار داشتند و با اتخاذ روشهای افراطی و توطئه بر ضد دیوان سالاران ایرانی مشکلات بسیار برای دولت نوپای صفوی به وجود آوردند،اما از سال 914 هجری به بعد روند حذف قزلباشها از ساختار قدرت مرکزی آغاز شد و در دوره شاه طهماسب و سپس شاه عباس به اوج خود رسید.
با این که اصلاحات شاه عباس در خصوص ترکیب نیروهای نظامی در جهت کاهش قدرت نظامی قزلباشها با عناصری تربیت شده از اقوام قفقازی(چرکس،گرجی و ارمنی)در سواره نظام(قوللر-غلامان)و مردمانی از تاجیکها در گروه تفنگچیان و توپچیان،در زمان خود آن پادشاه،به علت مدیریت هشیار و با ضابطه،نتایج خوبی به بار آورد،از جمله استرداد ایالات اشغال شده و برقراری نظم و امنیت داخلی؛اما با مرگ آن پادشاه و فقدان مدیریت جانشینان وی،تدریجا آثار منفی ساختار جدید بروز کرد تا آن که نزدیک به یک قرن پس از آغاز ساختار جدید،دولت مبتنی بر آن به پرتگاه انقراض فرو غلتید؛همان گونه که پیش از آن،ساختار قزلباش آغازین این دولت قریب یک سده پس از پیریزی آن،دولت صفوی را در سراشیب تجزیه و نابودی قرار داده بود.
به بیان دقیقتر،برخلاف دیدگاه برخی از پژوهشگران تاریخ معاصر ایران که نظریهء جامعهشناختی ماکس وبر48را برای تحلیل رویدادهای سیاسی-اجتماعی عصر قاجار به کار میگیرند و با تأکید بر فقدان دو نوع حکومت عقلی و سنتی،نقش و عملکرد شخصیتهای فرهمند را در پیدایش تحولات و دگرگونیهای سیاسی این دوره به عنوان عامل اصلی ارزیابی میکنند،در دورهء مورد نظر،شخصیت فرهمند چندان مطرح نیست،بلکه همواره افراد وابسته به دربار و دیوان قاجار براساس وابستگیهای قومی و قبیلهای و ارتباط با دول خاجی و برخوردار از ابزارهای قانونی و غیر قانونی بر این مملکت حکومت راندهاند."