چکیده:
برخی فلاسفة حقوق طبیعی بر این باوراند که نمیتوان با معیار قرار دادن جوامع مدنی و قوانین و مقررات رایج در این جوامع حقوق طبیعی را استنباط کرد زیرا در این جوامع تشخیص آنچه طبیعی است از آنچه طبیعی نیست کار آسانی نبوده و گاهی نیز گمراه کننده است. از این رو، این اندیشمندان در صدد بر آمدهاند با تحلیل عقلی، وضعی را تحت عنوان وضع طبیعی ترسیم کنند که مشخصاً مقطع قبل از وضع قوانین را مد نظر قرار میدهد و میکوشند با تحلیل این برهه، حقوق طبیعی را استنباط کنند. در این مقاله جایگاه زن در وضع طبیعی از منظر فیلسوفانی همچون توماس آکویناس، توماس هابز، جان لاک و ژان ژاک روسو مورد بررسی قرار میگیرد. توصیف وضع طبیعی به عنوان وضعی که در آن برابری حکمفرما است زمینة را برای ایجاد تغییر در اندیشة فرودستی زنان نسبت به مردان فراهم کرد و به سنگ زیرین شکلگیری جنبشهای فمینیستی تبدیل شد.
Some philosophers of natural rights believe that it is not possible to deduce natural rights according to criteria of civil societies and laws and regulations upheld in such societies, since it is not easy to make a distinction between natural rights and the other ones in these societies. Hence, these scholars have sought to illustrate a state of nature through rational analysis taking into account the pre-legislative stage and making attempts to deduce natural rights by analyzing this period. In this article, rights of women at a state of nature are examined from the perspective of philosophers such as Thomas Aquinas, Thomas Hobbes, John Locke and Jean-Jacques Rousseau. Although they consider the state of nature as a condition of equality among human beings, males are placed as the head of the family in the institution of the family. At the same time, emphasizing that the state of nature is the equality of all human beings lead to extension of this very equality to the women by women's rights activists contributing to formation of the feminist movement.
خلاصه ماشینی:
تا اين دوره ، فيلسوفان بزرگ جهان غرب ، بر مبناي حقوق طبيعي چندان بـه برابـري ميان انسان ها اعتقادي نداشتند و فيلسـوفي همچـون ارسـطو بـر وجـود نـابرابري ميـان انسان ها تأکيد ميکرد و معتقد بود برخي از انسان ها طبيعتا برده آفريده شده انـد (همـان ، ص ٢٥٢ الف )، آکويناس نيز نظام سلسله مراتبي ارسطو را پذيرفته بـود (الاکـويني، ١٨٨١، ج ٢، ص ٥٤٧)، ازاين رو او نيز به گونه اي تعديل شـده بـه نـابرابري ميـان انسـان هـا بـاور داشت ، اما هر دو در فرودستي زن نسبت به مرد اشتراک نظر داشتند و زن را نسـبت بـه مرد ناقص الخلقـه مـيدانسـتند (ارسـطو، صـص ١٢٥٥ الـف و ١٣٣٥ الـف / الاکـويني، ج ٢، صص ٤٩٥ و ٤٩٧).
در اين پژوهش همچنين اين مسئله مورد بررسي قرار خواهد گرفت کـه آيـا منظـور فيلسوفاني همچون آکويناس ، هابز، لاک و روسو که ـ بر خلاف مقررات و قوانين حاکم بر جوامع زمان شان ـ ميگويند در وضع طبيعي همه انسان ها برابر هسـتند ايـن برابـري 1 شامل برابري ميان زن و مرد نيز ميشود يا نه ؟ ١.