چکیده:
سرزمین ماوراء النهر و ترکستان که امروزه به آسیای مرکزی معروف شده است، از گذشته های دور جزئی از قلمرو اصلی ایران بوده است. اما روس ها بنابه دلایل سیاسی نام آسیای میانه را برآن نهادند؛ زیرا می خواستند برای آن تاریخ جدیدی بسازند و این گونه وانمود نمایند که با ایران قرابت فرهنگی زیادی نداشته است. نام شهرهای خوارزم، بلخ و سغد در کتیبه های هخامنشی آمده است. به گواه اکثر مورخان خوارزم نخستین سرزمینی است که آریایی ها در آن سکنی گزیدند. به ناحیه ای که ایرانیان در آن ساکن شدند، ایران ویج یا ایران وئجه می گویند. این مناطق در دوره اشکانی و ساسانی هم در سیطره ایران بودند و حتی خاستگاه اولیه اشکانیان در منطقه ترکمنستان امروزی بوده است. در دوره اسلامی ترکستان و ماوراءالنهر از مراکز مهم سیاسی و فرهنگی گردید و همگان از اهمیت تاریخی و فرهنگی شهرهایی مانند بخارا، سمرقند، خوارزم و ... آگاه هستند. آنچه در این پژوهش مورد بررسی قرار گرفته، تحولات سیاسی- اجتماعی آسیای مرکزی در قرن نوزدهم میلادی است که منجر به از دست رفتن استقلال این ناحیه و ضمیمه شدن آن به روسیه گردید. همچنین برآنیم تا ارائه آگاهی نسبتا مبسوطی از اوضاع سیاسی- اجتماعی آسیای مرکزی در قرن نوزدهم میلادی به دست دهیم. بخش اعظم آسیای مرکزی امروزی، همان ماوراءالنهر گذشته است. اطلاق عبارت «آسیای میانه» به این ناحیه توسط حکومت روسیه، بدون تردید از روی حسن نیت و مبتنی بر واقعیت های جغرافیایی تاریخی نبوده است. گذری سریع بر این منطقه نشان می دهد که.قبل از اسلام و بعد از آن، این ناحیه از آسیا نقش اساسی در تاریخ و تمدن و نیز تحولات سیاسی- اجتماعی جهان داشته است. سغد، سمرقند، بخارا، خجند، اشروسنه، ترمذ، خوارزم، خیوه و غیره همگی از پایگاه های عظیم تاریخ و تمدن اسلامی بوده اند. در این مقاله نویسنده سعی دارد تا ساختار سیاسی-اجتماعی خان نشین های آسیای مرکزی در قرن نوزدهم میلادی، روابط این خان نشین ها با قدرت مرکزی و سیاست روسیه را در قبال تحولات آسیای مرکزی بررسی نماید.
خلاصه ماشینی:
طرح مسئله آسیای مرکزی به عنوان مبحث مورد نظر ما در این پژوهش شامل نواحی غـرب چـین بـه ویژه استان سین کیانگ کنونی، تبت ، بخشـی از جنـوب غربـی مغولسـتان ، سـرزمین هـای شرقی و جنوب شرقی روسیه ، بخشی از پامیر، شمال افغانستان و ناحیه ای از شـمال شـرقی ایران ، یعنی خراسان بزرگ ، تا کرانه های دریای خزرمی شود.
(245 با در نظر گرفتن پیشینه ی تاریخی آسیای مرکزی و تحـولات سیاسـی- اجتمـاعی ایـن منطقه در طول تاریخ تا ایـن دوره ، متوجـه خـواهیم شـد کـه منطقـه ی آسـیای مرکـزی و تحولات سیاسی- اجتماعی آن همواره بر تحولات منطقـه ای و بـه خصـوص ایـران تـاثیر گذار بوده است .
ساختار قدرت و تحولات سیاسی آسیای مرکزی در قرن نوزدهم میلادی بعد از دوره ی کوتاه حکومت نادر و تسـلط بـر نـواحی آسـیای مرکـزی و مـاوراء النهـر، قدرت به دست سلاطین و خان های محلی افتاد.
بــا درگذشت نصرالله خان امیر بخارا، استقلال منغیت ها نیز به پایان خود نزدیـک شـد، امـا او آخرین امیر بخارا نبود؛ زیرا مظفرالدین خان پس از این که بخارا تحت الحمایه روسیه شد، همچنان به عنوان دست نشانده ی روس هـا در ایـن سـرزمین بـه حکومـت خـود ادامـه داد (گروسه ، همان :٧٩٧).
گسترش نفوذ و حاکمیت روس ها بـر آسـیای مرکـزی در قـرن نـوزدهم میلادی از بین تمام دولت های خارجی که با آسیای مرکزی ارتباط دائم دارند ، هنوز روسیه مقـام اول را دارا می باشد (وامبری، همان : ٤٩٩).