چکیده:
بازگشت مسیح یکی از آموزههای مهم الاهیاتی در مسیحیت است که بخش زیادی از فرجامشناسی مسیحی را به خود اختصاص داده است. در طول تاریخ مسیحیت، همواره قاطبة مسیحیان باور داشتهاند که مسیح در آخرالزمان در کمال شکوه و جلال باز خواهد گشت تا عمل نجاتبخش خویش را که با ظهور اولیهاش بشارت داده شده است، به انجام برساند و ملکوت الاهی را در شکل کاملش برقرار سازد. البته این مسئله به این معنا نیست که همة مسیحیان تلقی و فهم یکسانی از این آموزه داشتهاند یا دارند؛ بلکه در شرایط زمانی و اجتماعی متفاوت و یا در بستر گرایشهای مختلف فکری، تفاسیر گوناگونی از این آموزه مطرح شده است. برخی با تمسک به معنای ظاهری آیات مربوط به این واقعه، به بازگشت و رجعت جسمانی و فیزیکی مسیح و سلطنت ظاهری هزارسالة او معتقد بودهاند و برخی دیگر با رویکردی تأویلی، به روحانیسازی این آموزه دست یازیدهاند. در این نوشتار ضمن آشنایی با مفهوم بازگشت مسیح، بررسی تفاسیر مختلف این آموزه را در برهههای خاصی از تاریخ مسیحیت پی میگیریم؛ این مقاطع عبارتاند از دورة عهد جدید، دورة آبای کلیسا، قرون وسطا، و (تفاسیر کاتولیکی و پروتستانی) در دورة مدرن.
خلاصه ماشینی:
"این ناهمگونی در تفاسیر از نخستین ادوار تاریخ مسیحیت در میان اصحاب کلیسا نیز مشهود بوده و گاهی منجر به آشفتگیهایی در تفسیر این واقعه شده است: «گروهی از آبای اولیة کلیسا و پیروان آنان بازگشت عیسی و وقوع آخرالزمان را، با همة علائمی که در مکاشفات یوحنا برای آن آمده است، بسیار نزدیک میدیدند، گروه دیگر خود را در هزارة آخر که پایان آن آغاز هزارة مسیح و شهدا خواهد بود میپنداشتند و گروه سومی که اکثریت مسیحیان را شامل میشد، کلیسای اولیه، یعنی جامعة مؤمنان مسیحیت را ــ که از آن به پیکر عیسی تعبیر شده بود ــ حضور مسیح و روحالقدس و مقدمة تحقق ملکوت الاهی میدانستند» (مجتبایی، 1367: 143).
در مجموع، از سخنان پولس درباره بازگشت عیسی مسیح میتوان چنین فهم کرد که او از طرفی در ایمان کلیسای اولیه به آمدن قریبالوقوع مسیحایشان سهیم بود، اما از طرف دیگر از آنجا که مسئولیتی بر دوش خود احساس میکرد و گمان میبرد با رؤیا و مکاشفهاش بهمثابه رسول خاص عیسی برگزیده شده است تا دیگران را هدایت نماید و نیز از آنجا که نسبت به سایر رسولان درسخواندهتر بود و از آیندهنگری بیشتری برخوردار بود، نمیخواست این نوع انتظار مانع رشد و تحکیم کلیسای نوبنیاد شود."