چکیده:
فلسفه همواره مورد هجمه مخالفان بوده است و موافقان در برابر این حملات به دفاع از آن می پرداختند. در میان مخالفان فلسفه نام غزالی و فخر رازی می درخشد و ابن رشد و خواجه نصیر طوسی در برابر هجمه های بی امان این دو تن با نوشتن کتاب تهافت التهافت و شرح مشکلات الاشارات در مقام دفاع و پاسخ از این اشکالات برآمدند. در این مقاله دفاعیه های خواجه طوسی و ابن رشد در مساله بساطت واجب و تنها با استفاده از دو کتاب تهافت التهافت و شرح مشکلات الاشارات، مقایسه شده است، ولی برای روشن شدن بهتر دفاعیه ها اشکالات فخر رازی و غزالی هم ذکر شد. در این مقاله معلوم می شود که ابن رشد بر خلاف خواجه واجب را دارای ماهیت می داند اما ماهیت او را عین وجود او می داند و معتقد است واجب جنس مشکک است و در نتیجه، حد متناسب با خود دارد. در ضمن طرح گسترده دفاعیه های خواجه در میان فلاسفه بعد از او را ناشی از جایگاه دو کتاب اشارات و تجرید وی در میان فلاسفه دانسته است.
خلاصه ماشینی:
اعتراض فخر وجواب خواجه فخر می گوید: چه اشکال دارد که واجب مرکب باشد، اما اجزاء آن بی نیازاز سبب خارجی باشند؟ بعد ازآن خود ازاین اشکال چنین جواب می دهد: با توجه به این که ثابت شده که واجب یکی بیش تر نمی تواند باشد این اشکال به خودی خود مندفع می شود چون دراین صورت چند واجب الوجود خواهیم داشت بنابراین باید گفت بحث احدیت واجب برواحدیت اومتفرع است وبه خاطر همین ابن سینا این بحث رابعد ازبحث واحدیت آورد(فخر رازی ،ص ۳۷۴).
اعتراض فخر وجواب خواجه فخر رازی درتوضیح عبارت اول ابن سینامی گوید:درعبارت «کل مالایدخل » بین موضوع ومحمول فرقی نیست چون هیچ تفاوتی میان گفتۀ «الوجود غیرداخل فی ذاته » و«غیرمقوم لماهیته »نیست بنابراین معنا این می شود «کل مالایکون الوجود جزءا من ذاته لم یکن الوجود جزءا من ذاته » پس برای رفع این اشکال لازم است عبارت رابه گونه ای دیگرتفسیرکنیم وبگوییم هرآنچه که وجود تمام ماهیت شی ءنباشد، وجود جزء ماهیت آن هم نیست (فخر رازی ، ص ۳۷۵).
با توجه به این مقدمه ابن رشد می گوید: وجود دراشیاء زیادت ونقصان دارد وبه اولی می رسد که علت همه است بنابراین وجود عموم مشکک است و جنس حقیقی برای موجودات نیست ولی ابن سینا این طبیعت متوسط میان متواطی ومشترک راقبول ندارد(ابن رشد، ص ۵۹۴-۵۹۱).