خلاصه ماشینی:
"اکو در نظریات خود همچون پیرس دربارهی نامحدود بودن نشانهها نیز سخنگفته است و اساس سیستم نشانهای را نشانههای نامحدود قلمداد میکند.
افزون بر این،از نظر او هر چیزکه از منظر نشانهشناسی مورد بررسی قرار گیرد نشانه است،اما با خارج شدن ازاین حوزه و مثلا مطالعهی آن چیز یا شیء به عنوان ابزار،دیگر نمیتوان آن رانشانه خواند.
اوعملکرد خواننده یا کاشف سپهر نشانهها را نیز در حین خوانش مهم میداندو مینویسد:«بررسی نشانهشناختی مانند کشف جنگلی است که در آن ردچرخگاریها و رد پای انسانها مناطق کشف شده را نشان میدهد به شکلیکه توصیفات کاشف باید تغییرات زیستمحیطیای را که خود به وجود آوردهاست را نیز در نظر بگیرد.
برخیرماننویسی اکو را فراتر از تئوریهای او در نشانهشناسی دانستهاند به این معنیکه خلق نام گل سرخ به عنوان نخستین تجربهی او در زمینهی داستاننویسی،نشانگر این معنی است که تئوری محدودیتهایی در خود دارد.
مورخ در ارتباط با اینگونه متون داستانی که دربردارندهی شیء داستانی(نشانه)در زبان خود هستند و تاریخ را صریح و روشن در کف نمینهند،میتواند بهوسیلهی شم پلیسی سرنخی را به دست آورد و همچون مفسر خواب،معناینشانهها و کلمات را از بطن متون بخواند و با کنار هم قرار دادن آن به نظامیمعنادار و منطقی پی ببرد و وجوه مغفول و مهجورماندهی تاریخ اجتماعی وفرهنگی را ترسیم و تصویر کند.
بدین ترتیب است که روش نشانهشناسانهای که اکو به دست میدهد نشانهرا همسان با شیء داستانی در زبان در دسترس قرار میدهد و در اینجا راهمورخ را در دل متون داستانی به دنیای ذهنی باز میکند و او را قادر میسازدبراساس نظام و قواعد زبان،متون داستانی(قهرمانان،پریان،دیوها و جانورانو..."