چکیده:
در این جستار براساس نقد اسطورهشناختی به بررسی نمادینگی عناصر متضاد چهارگانه در اساطیر، بهویژه اسطورههای خاک و باد و مشاهدة تبلور آن در شاهنامة فردوسی پرداختهایم. تجسم ضدیت جوهری و وحدت نهایی میان عناصر متضاد، از فرافکنی محتویات ناخودآگاه در موضوعات بیرونی، در جهت غلبه بر طبیعت منتج شده است که در این میان، هر آخشیج صاحب نقشهایی شده است که در اساطیر جهان، ازجمله شاهنامه عمومیت دارد. در اساطیر، خاک مادة اولیة تشکیلدهندة حیات مادی و زندگی جسمانی انسان، و همچنین بستری برای مرگ و اضمحلال و پایان حیات گیتیانة او به شمار آمده است و باد نمادی از خشم طبیعت و بروز اختلال در تعادل میان طبایع است که بارزترین نمودهای آن را در اسطورة توفان (در تلفیق با آخشیج آب) و دیو باد میتوان جستجو کرد.
The present article, following an archetypical criticism, studies the symbolic aspect of the four elements-Fire, Water, Earth, Air- and their manifestations in Ferdowsi’s Shahnameh. The embodiment of the essential opposition and the ultimate unification of the opposing elements is the result of the environmental subjects trying to overcome the nature. In this process, the emotional elements find their universal functions as manifested in all mythological works including Shahnameh. In mythology, “Earth” is the substance for material life which at the same time is the essence of man’s physical life that leads to his worldly life and decay.” Wind”, on the other side, is a symbol for Nature’s revolt whose typical representation can be seen in the Myths of Flood and Spook.
خلاصه ماشینی:
com@dandritic٢٠٠١٭٭٭ تاريخ دريافت مقاله : ١٣٨٨/٦/١ تاريخ پذيرش مقاله : ١٣٨٨/١٠/٢٠ مقدمه از ميان عناصر چهارگانه ، با توجه به ارتباط مفهوم زندگي با عنصر آب و تقـدس و شـکوه آتش (به خصوص در اساطير و اديان ايراني )، بخش عمده اي از نمادپردازي هاي مربوط بـه عناصر در اساطير، به اين دو عنصر اختصاص يافته است ، اما دو عنصر ديگر (باد و خاک )، ضمن اين که در تعامل با کليـت چهـار آخشـيج از نمـادپردازي پيچيـده اي برخوردارنـد، صاحب معاني نمادين مستقل و بااهميتي نيز هستند که در اين تحقيق ، پـس از پـرداختن به نمادهاي مرتبط با مجموعة چهار عنصر، به طور خاص ، به ويژگـي هـاي ايـن دو عنصـر به ظاهر کم اهميت تر پرداخته شده است و براي اين تحليل ، از رويکرد نقد اسطوره اي کـه از مهمترين نظريه ها در تحليل اساطير است ، استفاده شده است .