خلاصه ماشینی:
"در واقع،حتی این پرسش مطرح میشود که آیا هم عصریخاص اثر هنری دقیقا در این مسئله نهفته نیست که وجودش به شکلی محدود به روی یکپارچه شدنهای جدیدو جدیدتری باز است؟ممکن است آفرینندۀ اثر هنری مردم زمان خود را در نظر داشته باشد ولی وجود واقعیاثرش آن چیزی است که قادر است سخن بگوید و این وجود اساسا از هرگونه حصر تاریخی فراتر میرود.
میتوان شک کرد و پرسید آیا مفهومی از اثر هنری که به روی درکهای تازه و تازهتر باز باشد،خود به جهانثانویۀ پرورش زیباییشناختی تعلق ندارد؟آیا یک اثر هنری اصالتا در یک زندگی معنادار در درون بافتی مکتبییا اجتماعی دارای کارکردی خاص نیست؟آیا فقط درون همین بافت نیست که معنایش کاملا معین میشود؟هنوز به نظرم میآید بتوان این پرسش را وارونه کرد:آیا واقعا اینطور است که یک اثر هنری،که از یک گذشته یااز یک جهان زندگی بیگانه بیرون میآید و وارد جهان تاریخ آموختۀ ما میشود،صرفا به موضوعی برای تفریحزیباییشناختی-تاریخی تبدیل میشود و چیزی بیش از آنچه ابتدا باید میگفت نمیگوید؟«چیزی گفتن»،«چیزی برای گفتن داشتن»-آیا اینها فقط استعارههایی هستند که ریشه در ارزش زیبایی دهندۀ نامعینی دارندکه حقیقت واقعی است؟یا عکس این مسئله است؟آیا ویژگی زیباییشناختی شکلگیری فقط شرطی برای ایناست که اثر معنایش را درون خودش حمل کند و چیزی برای گفتن به ما داشته باشد؟این پرسش ما را به بعدمشکلآفرین واقعی موضوع«زیباییشناسی و هرمنوتیک»میرساند.
علامت متمایز زبان هنر این است که اثر هنری منفرد ماهیت نمادینی را که،از نگاهی هرمنوتیکی،به همۀ وجودها تعلق دارد در خود جمع میکند و آن را بیان مینماید."