خلاصه ماشینی:
"این امر دستکمبه معنای تأویل،و تا آنجا که به جنبۀ عملی نقد تاریخی و دقت لغتشناختی مربوط میشود،به معنای بازسازیزمان و مکان تألیف متن است؛لیکن از نظر شلایر ماخر فهم باید واجد بعدی درونی هم باشد و ازاینرو ویاین نکته را اضافه کرد که مفسر باید در عین حال،با همدلی خود را به مؤلف بدل کند.
چگونه میتوانیم چیزی را بفهمیم که متعلقبه جهان ما نیست؟از نظر هایدگر،معنای فهم فقط در جذب و ادغام دیگری به درون طرح یا شمای خودمان ویافتن جایی برای آن در متن حلقه یا دور تأویلی خودمان خلاصه میشود.
اما وقتی با چیزی روبرو میشویم که از جذب شدن سرباز میزندو در مقابل اشکال و کنشهای تفسیری که مبنای قابل درک بودن تجربۀ فرهنگی ما هستند،مقاومت میکند چهاتفاقی میافتد؟ طبق نظر هانس گئورگ گادامر(-1900)،این پرسشی است بنیادین دربارۀ تأویل فلسفی که در آنکوشش شده است تجربۀ تناهی بشری روشن شود.
»این همان نکتهای است که مادهگرایان فرهنگی هنگامی که زبان و فرهنگ ما را زندان میخوانند،مدنظردارند،اما برای گادامر مرزها و حدود فهم انعطافپذیر و متخلخلاند،نه قالبهای منجمد ایدئولوژیکی منبعثاز ناخودآگاه،ما میتوانیم در برخورد با متن مقاوم و لجوج مرزهای فهم خود را از طریق تجدیدنظر و بازسازیخود و جهان خویش و نه جهان متن گسترش دهیم.
در نظر لویناس چیزی به اسم فهم دیگری براساس الگوی شناخت وجود ندارد و این امر در موردتحلیل گادامر نیز صدق میکند،تحلیلی که در آن فهم دیگری فقط زمانی شروع میشود که ما وارد بازی پرسشو پاسخ شویم و در این راستا تجربۀ ما از غیریت و مقاومت دیگری دروازۀ ورود به آن است."