خلاصه ماشینی:
"به نظر میرسد ویتگنشتاین میخواهد بیمعنایی چیزهایی را نشان دهد که فیلسوفان(و خود او)راغب به گفتن آناند-این امر که نظریههای فلسفی میکوشند به پرسشهایی پاسخ دهند که به واقع پرسش نیستند،یا میخواهند مسائلی را حل کنند که مسئله نیستند.
اکثر گزارهها و پرسشهای فیلسوفان ناشی از آن است که ما منطق زبان خود را نمیفهمیم(چنین پرسشهایی همانند این سؤالاند که آیا اصالت نیکی بیش از زیبایی نیست؟و شگفتآور اینکه عمیقترین مسئلهها در واقع هیچ مسئلهای نیستند».
ویتگنشتاین در بخش 34 پژوهشهای فلسفی میگوید:«در بسیاری موارد-اگرنه در همهء آنها-که واژهء معنی را به کار میبریم،آن را میتوان چنین تعریف کرد که معنی یک واژه در کاربرد آن در جمله است.
دانستن معنی یک واژه،ارتباط با بسیاری چیزها را درپی دارد:اینکه واژه به چه چیزها ارجاع دارد(اگر ارجاع بهچیزی در کار باشد)،بهکدام سبک زبانی تعلق دارد،به چه مبحثی توجه دارد،به چیزی تکیهء خاص دارد یا خیر، و اگر دارد چه نوع تأکیدی است و جز آن.
معنی هر واژه بستگی به رویکردی دارد که ما با زبان خود پیش میگیریم، چیزی نیست که در نهفتهای ذهن یا مغز کسی باشد؛این نکته تعارضی با دانش عصبپایه ندارد،و فقط بهمعنای تفکیک فلسفه-که مشخصا با تحلیل زبانشناختی مفهومی-درکی سروکار دارد-از علم-که کارش کشف واقعیتهاست-درنظر گرفته میشود.
یک استثناء در مورد قاعدهء«معنی-کاربرد-است»در بخش 165 ذکر شده است:ویتگنشتاین میگوید که واژهء "is" به دو معنی متفاوت بهکار میرود(به عنوان فعل ربط و نیز به عنوان نشان برابری)»که در آن معنی با کاربرد فرق دارد.
فرضا تصادفی نیست که واژهء Car برای فورد و هوندا به کار میرود،ولی مفاهیم آنکه بستگی به نحوهء کاربرد ما دارد تصادفی و اساسی است."