خلاصه ماشینی:
"این سرانجام،محدودیتی در شخصیت خلاق هنرمند به وجود آورد؛به این سبب در میان هنرمندان بیش از پیش این نیاز قوت گرفت که خود را از وساطت این نهاد خلاص کنند و وارد رابطهی مستقیم و بیواسطهی با مردم شوند.
اما رابطهی میان تولید کننده و مصرف کنندهی هنری تغییر نیافت؛ این رابطه به طور مستقیم باقی ماند که هدف آن ارضای خواستههای مشتری از پیش معینی بود با ذوقیات و نیازهایی که برای هنرمند شناخته بود.
بدینگونه میان شخصیت خلاق هنرمند و گرایشهای مصرفکنندگان منفرد تعارض پدید آمد،اما به سبب توافق مشترکی که هنوز میان تولیدکننده و مصرفکننده وجود داشت-که به موجب آن آثار هنری بالاتر از هر چیز آفرینش معنوی بود-این تعارض چندان ریشه نگرفت.
اما این عوامل مثبت،این زیان را هم داشت که هنرمند ناگزیر بود برای مشتری یا حامی خاصی که حق انحصاری سفارش آثار به او را داشت هنر آفرینی کند.
اگرچه هنرمند به خاطر هستی مادیاش وابسته به حامی بود،حامی نیز به معنای معینی اعتبار اجتماعی خود را به اعتبار هنری آثار خلق شده زیر حمایت او تأمین میکرد.
اگرچه نوع حمایتگری(عمومی یا خصوصی)به سبب سرشت اجتماعی خاص آن،تغییر یافت،معرف گذار میان رابطهی اشرافی، شخصی بود که در قلمرو تولید هنری به وابستگی شخصی(که در عصر فئودالی در قلمرو تولید مادی نیز به ظهور آمد)و به رابطهی اسما آزاد میان هنرمند و مصرفکننده کشید،که ویژگی نمای جامعهی بورژوایی کاملا توسعه یافته میباشد.
به اینگونه در جامعهای که دیگر روابط سرمایهداری تولید بر آن حاکم شده بود،بورژوازی از هنری که منحصرا شاخهای از تولید معنوی یعنی ابزاری عقیدتی و زیبا حسیک خارج از سلطهی قوانین تولید مادی باشد راضی بود."