خلاصه ماشینی:
"عارف در سال 5821 هجری شمسی،طلوع خورشید انقلاب را اینگونه سرود: پیام دوشم از پیر می فروش آمد بنوش باده که یک ملتی به هوش آمد هزار پرده ز ایران درید استبداد هزار شکر که مشروطه پردهپوش آمد ز خاک پاک شهیدان راه آزادی ببین که خون سیاوش چه سان به جوش آمد هخامنش چو خدا خواست منقرض گردید سکندر از پی تخریب داریوش آمد برای فتح جوانان جنگجو،جامی زدیم باده و فریاد نوشنوش آمد وطنفروشی ارث است این عجب نبود چرا کز اول آدم،وطنفروش آمد کسی که رو به سفارت پی امیدی رفت دهید مژده که لال و کر و خموش آمد صدای نالهی عارف به گوش هر که رسید چو دف به سر زد و چون چنگ در خروش آمد6 شاعر،در همان سال در غزلی با مضامین اجتماعی،از نمادهای قدیمی،بهرهبرداری نوین میکند: آورد بوی زلف توام باد،زنده باد ز آشفتگی نمود مرا شاد،زنده باد جست ارچه در وصال تو خسرو حیات خویش مرد ارچه در فراق تو فرهاد زنده باد هرگز نمیرد آن پدری کو تو پرورید وان مادری که چون تو پسر زاد،زنده باد دلخوش نیم ز خضر که خورد آب زندگی آن کو به خضر آب بقا داد،زنده باد نابود باد ضللم چو ضحاک ماردوش تا بود و هست کاوهی حداد زنده باد بر خاک عاشقان وطن گر کند عبور عارف هر آن کسی که کند یاد،زنده باد7 قالبهای شعری پس از طی یک یا چند دورهی تاریخی و در اثر تغییرات روحی و روانی،کارکردها و قابلیتهای خود را از دست میدهند،اما بعضی از این قالبها و سبکها با وارد کردن عناصری نوین،سازگاری خود را با هنجارهای حاکم بر دیالیتیک طبقات و روابط اجتماعی فراهم میکنند."