خلاصه ماشینی:
"با فروپاشی استعمار کهنه اروپایی نیز درجات مختلف تجرید برای رسید ن به یک نظریه دیدگاه مسلط کشورهای جنوب برای دستیابی به توسعه،کاملا اقتصادی بود و این روش موجب قطبی شدن،چندپارگی و عدم تعادل در مناطق و نواحی آنها گردید کشورهای تازه استقلال یافتهای به وجود آمدند که هماهنگ با دیگر کشورهای جنوب در صدد دستیابی به رونق اقتصادی و جبران عقبماندگیهای جامعه خود بودند.
نظریه انتقادی نیز که از طرف تئوریسینهایی چون آدورنو،هابرماس و هوفمر مطرح جهانی شدن فرایندی اجتماعی است که در آن قید و بندهای جغرافیایی که بر روابط اجتماعی و فرهنگی سایه افکنده است از بین میرود و مردم به طور فزاینده از کاهش این قید و بندها آگاه میشوند نمایی از بادگیرهای شهر یزد شده است،توجه را به رهیافت ویژه در توسعه فلسفه اجتماعی در پرتو مدرسه فرانکفورت از دهه 1930 تاکنون معطوف میدارد.
در حالی که«مکتب»نسبت به نظریه کلیتر و عامتر است و مکتبها حاصل نظریههایی هستند که با ایدئولوژی یا دکترین خاص ترکیب شدهاند (نظیر قضات،فرماندهان ارتش و غیره)،در تمایلات فرهنگی شرکت میجویند و دولت به صورت وسیلهای در دست طبقه حاکم، به توزیع ناعادلانه درآمد و ثروت میپردازد و از برتری ایدئولوژی سرمایهداری و قدرت سیاسی حفاظت میکند.
در این فصل،نظریات مختلفی از قبیل نظریههای زیست منطقه( Bioreion )،رشد بخشهای اقتصادی،کالاهای اساسی،رشد از داخل،رشد از خارج،رشد سرمایهداری،ساختارگرایی،نیازهای اساسی، تکاملگرایان،نظام سلسله مراتبی سکونتگاهها،مکان مرکزی و سازمان فضایی،کریستالر،لوش،گالپین،اکولوژیکی، واگرایی-همگرایی رشد منطقهای،قطب رشد،راندنیلی، یوفرد( UFRD:urban Fanction in Rural lopment )، وابستگی،دوگانگی،مرکز-پیرامون( Core-periphery )، نوسازی،مدرنسازی،برتری شهری( urban primacy )، نابرابری منطقهای،حاشیهنشینی،اقتصاد سیاسی،بخش غیررسمی، عامل رکودی،عامل تغییردهنده،تمرکز شهری و منطقهای،مرحله توسعه یافتگی مورد بررسی قرار گرفته است."