خلاصه ماشینی:
مولف فصل سوم را بهطور مشروح به نمایشنامه معروف بکت«در انتظار گودو»اختصاص داده و فصول پایانی را نیز تحلیلی موجز از چهار اثر بکت دست آخر،همهی افتادگان،بازی بدون حرف(1)و آخرین نوار کراپ دارد.
علاوهبر فنون عجیب و غریب و همآمیز نمایشنامهها میتوان به مشابهتهای دیگری از نمایشنامههای معناباختگی اشاره کرد: -نقض ساختار سنتی آغاز-میانه-پایان(زمینه،گرهافکنی، گرهگشایی) -فقدان داستانی واضح،منسجم و واحد پیرنگی مناسب -کنار گذاشتن فنون و روشهای نمایش سنتی مؤلف با برشمردن این وجوه تشابه معتقد است همهی این (به تصویر صفحه مراجعه شود) نمایشنامهنویسان به فقدان مراوده بین انسانهای جامعهی مدرن که منجر به ازخودبیگانگی آدمی میشود و نیز به فقدان هویت فردی و اصرار زیاده ازحد جامعه به همرنگ شدن اعضای آن با جماعت میپردازند و از عناصر نمایشی زمان و مکان برای القای اندیشههای مهم استفاده میکنند.
اما مؤلف با این دیدگاه که نشان دادن فقدان مراوده بین انسانها از طریق گفتارهایی نامرتبط و ظاهرا منسجم باعث شده است که کارگردگرایی در این آثار به گونهی مضحکی به افراط گرایش یابد،را رد کرده و معتقد است که هدف نمایشنامهنویسان تئاتر معناباختگی دقیقا همین است.
پردهی اول نمایش در انتظار گودو با این جمله آغاز میشود که«کاری نمیشود کرد»و در پایان پرده رابرتس معتقد است که واقعا هیچ کاری به انجام نرسیده است.
در این نمایشنامه خواننده درمییابد که هیچ واقعهای در آن رخ نمیدهد و به نظر میرسد هدف بکت نیز همین بوده است.
در این نمایشنامه همانند در انتظار گودو که تحولی در زندگی و لادیمیر و استراگون پیش نمیآید،در طی سی سال بین آخرین نوار کراپ و زمان حال تغییری رخ نداده است.