خلاصه ماشینی:
"پسرش آری اینشخص رئیس منجمین دربار امیر المؤمنین است فضل او را بنشستن اشاره کرد ملفان نشسته سر بزیر افکند و خود را ساده و بیآلایش نمایش میداد لکن دلش از هیبت فضل میطپید چه ملاقات فضل با او در نهایت درجهء برودت بود ولی بهر نحو بود بیم و خوف خود را تسکین داده و بصاف کردن دستمال ابریشمی که کتابش در آن پیچیده شده بود پرداخت پس از لحظهء فضل گفت،رئیس منجمین توئی؟ ملفان گفت دیگران اینطور میگویند ولی من خود را لایق این مقام نمیدانم فضل گفت از قرار گفته برادر عزیزم ابن ماهان و مطابق تقریر پسرم تو را بر اکتشاف مغیبات مهارتی بسزا و بر احاطه مطالب نهانی مقامی بلند است ملفان گفت اگر چنین چیزی باشد از من نیست از این کتاب است زیرا قواعد مهمه این کتاب مرا بکشف غوامض و اطلاع بر امور نهانی ماهر و مساعدت مینماید آنچه اینکتاب بمن میگوید و از آن میفهمم میگویم و بسا شده که عبارت کتاب را برای سائل میخوانم ولی خودم مقصود را نمیفهمم،فضل بابن ماهان نگریسته گوئی منتظر رأی و تصدیق اوست،ابن ماهان بوسیله ابروان و پیشانی خود گفتار ملفان را بتمام معنی و چنانچه شاید و باید تصدیق نمود،فضل را تبسمی که حاکی از شک و تردید بود بر لب ظاهر شده گفت خوب اینک او را آزمایش میکنیم و پس از آزمایش درجه اشخاص هویدا گردد،آیا هرچه از تو بپرسم جواب خواهی گفت؟ ملفاان سر خود را بلند کرده و چشمانش را بمگسپرانی که در دست فضل بود دوخته و در حالیکه مردمک چشمش موافق حرکت مگسپران متحرک بود گوئی از نظر در چهره فضل بیم دارد گفت هرچه میخواهی بپرس."