خلاصه ماشینی:
"برخی،نیات و نظرات نویسنده و کارگردان را بسیار زود میفهمند و عملی میکنند ولی برخی دیگر برای درک و اجرای نقش خود نیاز به وقت دارند و اینها اتفاقا بازیگران بدی هم نیستند.
هنگامی که کارگردان در گوشهای از صحنه یا در یکی از ردیفهای اول ارکستر،پشت یک میز،مستقر میشود با دفتری روی این میز که یادداشتهایش را در آن مینویسد،تازه مدتهاست که روی متن کار کرده و میزانسن(صحنهپردازی) و یا دستکم خطوط مهم آنرا معین کرده است.
او،برای اینکه صحنهها را برای خود نمایشی کند،یکی از الگوهای کار را که دکوراتور(صحنه آرا)طراحی کرده،مورد استفاده قرار داده است و در موارد احتمالی،وقتی که تعداد بازیگران زیاد است،عروسکهای کوچکی را،برای تعیین دقیق جاگیریها و حرکات اشخاص بازی، روی آن قرار داده است.
بسیاری از کارگردانها به سختی میتوانند حضور مردی را در کنار خود تحمل کنند که بهتر از هر کس دیگری میتواند دربارهء یک اجرا و بازی خوب داوری کند و در صورت عکس،به شدت اعتراض میکند.
با وجود این،نویسنده،از این نظر که تنها کسی است که میتواند نکات مبهم اثر را روشن کند و در صورت نیاز،اگر بازیگران درخواست کنند، تغییراتی در متن خود بدهد،کمک بزرگی برای کارگردان میتواند باشد.
برای بیان هر جملهای چندین امکان وجود دارد که باید از میان آنها انتخاب کرد و این خود یک کار عظیم مقدماتی،تجزیه و تحلیل و تفکر را ایجاب میکند.
سرانجام متن تبدیل به گفتار زنده میشود و این به عهدهء کارگردان است که تعیین کند این گفتار چگونه گفته شود،بالا و پایین بود صداها را معین کند و مشخص کند که چه زمانی مکالمه فشرده و بیان تند باشد و در چه زمانی،برعکس، کند گردد."