خلاصه ماشینی:
"باتوجه به اینکه میرسپاسی ایدههای کسانی مانند آل احمد،فردید،شایگان و شریعتی را از این جهت که آنها را در ذیل مفهوم روشنفکران ایرانی تعریف میکند و از آنجا که خود نگاهی مثبت به فرایند تحول اجتماعی ایران معاصر دارد،در مبانی وی برای تعریف روشنفکر،تأثیرگذاریهای کلان فکری نیز از کار روشنفکری نتیجه میشود و یا باید این پرسش را ارائه کرد که آیا اطلاق و تعلق افرادی درجرگه روشنفکری از ادعای خود افراد و نیز تعریف آنها در این حلقه در نزد جامعه و نخبگان آن ملاکی تعیین کننده است یا مصرف این ایدهها دربرساختن یک ایدئولوژی تحولگراست که عامه را به تحرک اجتماعی واداشته است؟اما از این منظر ابهامی نیز در تبیین آرای میرسپاسی پدید خواهد آمد و آنهم مشخص نشدن این مسأله که روند تغییرات جامعه ایرانی پس از مواجه ایرانیان با مردنیته غربی از عصر قاجار و تولید گفتمان تجددطلبی و قرار گرفتن تحولات مختلف ایران معاصر از انقلاب مشروطه و برآمدن رضا خان و ظهور سلطنت پهلوی و پیدایش دولت مطلقه شبه مدرن که مروج صنعتی شدن و پیادهسازی الگوی سرمایهداری بوده و در ادامه نهضت ملی شدن صنعت نفت و پس از آن ظهور دیکتاتوری محمد رضا شاه با حمایت بیگانگان و نیز انقلاب ایران بهعنوان حرکتی مردمی در سال 57 نتیجه کدام وجه فضای فکری ایرانیان است،بعد فلسفی یا بعد جامعهشناختی تغییر؟سهم ایدئولوژیهای جامعهشناختی دربرساختن این تحولات به چه میزان بوده و چه نتایج مثبت یا منفی را از منظر دیدگاه میرسپاسی در حالیکه مخاطب رویکرد نقادانه این کتاب روشنفکران فلسفیمشرب است،در پی داشته است؟چرا که این تحولات را نیز میتوان در ذیل تجربه مدرنیته ایرانی تعریف کرد که بدون این تجربه بهعنوان یک پروسه،امکان افتادن به دام پروژه مدرنیته آمرانه و از بالا با رویکرد مهندسی اجتماعی و در نتیجه همراه با خشونت و قهر و سرکوب- مدل توسعه پهلویسم یا کمالیسم-خودنمایی میکند؟آنچه نقطه عزیمت نقد خود میرسپاسی نیز هست،در عینحال که علیرغم این دیدگاه،وی از روند تحول اجتماعی نگاهی پروژهمانند دارد تا پروسهای و فرایندی که وجه نخبهگرایانه آن را نیز برجسته میکند."