چکیده:
نام و موضوع این مقاله شخصیتبخشی به مفاهیم انتزاعی در غزلیات شمس است.کثرت و فراوانی مفاهیم معنوی غزلیات مولانا درخور کنجکاوی و بررسی جداگانهای است.پژوهنده در این مقاله کوشیده است.پس از تعریف کوتاهی از شخصیتبخشی و استعاره،مفاهیم و معانی شخصیت پذیرفته را در دیوان کبیر اندکی بازشناسد و از پیوند آنها با احوال روحانی و عواطف و تجربههای عرفانی شاعر سخن بگوید. آنچه از مفاهیم معنوی در غزلیات شمس سر میزند یا صفت و اعضایی که به آنها بازخوانده میشود به گونهای در خدمت تبیین مفاهیم آنها مطابق مشرب عرفانی مولانای بلخ و روم و روشنگر نگرش صوفیانه دربارهء برخی از آنهاست.ازاینرو میتوان آفرین یا نفرین خداوندگار شاعر را در حق این معانی یا اصطلاحات دریافت و از باورهای او اندکی پرده برگرفت؛البته این جدای از بهرهگیری زیباییشناختی و هنری از صنعت شخصیتبخشی است که از معانی منظور شاعر بخشناپذیر مینماید و بالای بلند و رقصان سوردههای عارفانهء او را سزاوارانه میآراید.
خلاصه ماشینی:
"اینک چند شاهد به تفکیک از مولانا برای روشنتر شدن مطلب: الف-اسناد فعل: اندیشهء که آید در دل ز یار گوید جان بر سرش نشانم پر زر کنم دهانش (3/3621) کفر به جنگ آمد ایمان به صلح عشق بزد آتش در صلح و جنگ (3/1331) ب-اسناد صفت: چون بخت روسپید شب اندر دعا گذار زیرا دعای نوح به شب مستجاب شد (2/088) مرا جان طرب پیشه است که بیمطرب نیارامد من اینجان طربجو را نمیدانم،نمیدانم (3/9341) ج-اسناد اعضا یا ملائمات: بیخون بیرگ است تنش چون تن خیال بیرون و اندرون همه شیر است و انگبین (4/3502) ای مطرب داود دم آتش بزن در رخت غم بردار بانگ زیر و بم کین وقت سرخوانیست این (4/2971) مطرب عشق ابدم،زخمهء عشرت بزنم ریش طرب شانه کنم سبلت غم را بکنم (3/5931) البته چیزی که توضیحش لازم است و باید یادآوری شود این است که این تقسیمبندی در برخی موارد به آسانی ممکن نیست و گاهی در یک بیت همهء آنها وجود دارد؛یعنی به یک عبارت یا مفهوم،هم فعل نسبت داده میشود هم مثلا عضو یا صفتی از انسان: عشق ندای بلند کرد بآواز پست کای دل بالا بپر بنگر بالای عشق (2/1131) شخصیتبخشی یا مبالغهء انسانانگارانه در آغاز و در اشعار شاعران نخستین، بیشتر به عالم محسوسات و محیط قابل ادراک برای حواس پنجگانه محدود میشد و نمونههای آن هم بسیار ساده و اندک بود."