خلاصه ماشینی:
"و ازاینرو سلطان ولد اظهار شگفتی میکند از اینکه مولانای بیهمتا در علم و عرفان به این زرکوب عامی دلبسته،او را تکریم میکند و به او عشق میورزد: عامی محض و ساده و نادان پیش او،نیکوبد بده یکسان نتواند درست فاتحه خواند گر کند زوکسی سؤالی ماند روز و شب میکند[مولانا]سجود او را بر فزونان دین فزود او را33 استاد فروزانفر در دیوان شمس هفتاد و یک غزل که مقطع آن به نام صلاح الدین موشح است یافتهاند و تأکید میکنند که:«از آنجا که ظهور و جلوهء عشق در مولانا با پردهدری و عالمافروزی توأم بود و سر در کتمان و احتجاب نداشت،در هرمجلس و محفل ذکر مناقب وی میکرد و تواضع از حد میبرد،چندان که صلاح الدین منفعل و شرمسار میشد».
49زبان مولانا در غزلیات به این عشق درونی،عشق بیواسطهء معشوق(یا به بهانهء معشوق)گاهبهگاه مترنم است: شنیدم از دهان عشق میگفت منم معشوقهء زیباپرستان50 و یا: مستم ز خمر من لدن، رو محتسب را غمز کن51 و همچنین: جمله بهانههاست،که عشق است هرچه هست خانهء خداست عشق و تو در خانه ساکنی52 چگونه میخواهیم که مولانا،از بیت ذیل،روشنتر شیفتگی و دلباختگی خود را،فارغ از معشوقان خیالی-شمس و دیگران-بیان کند: عشق مرا گفت:عاشق من چون شدی؟ گفتم:بر چون متن،زانچه تنیدی بگو53 از نویسندگان و محققان معاصر،مرحوم استاد ذبیح الله صفا،بر گفتههای عوامپسند و افسانههای شبه عارفانه و داستانهای خیالی-که همه حاکی از ره نبردن به حقیقت است- دیده فروبسته و در کمال سادگی و صداقت در موضوع و محتوای غزلیات مولانا مینویسد: «در همهء آنها،مولوی با معشوقی نادیدنی و نایافتنی کار دارد که او را یافته و شهود کرده و با او از شوق دیدار و وصال و فراق سخن گفته است»."