خلاصه ماشینی:
"برخی از دانشمندانیکه درباره مقدمه ابن خلدون ببحث و مطالعه پرداختهاند چنین وانمود کردهاند که این طرز استدلال ابتکار ابن خلدون بوده و او است که برای نخستین بار اصل مدنی بالطبع بودن انسان را با اصل مناقص آن که هابس بعبارت(انسانها گرگ یکدیگرند)بیان کرده توأما در مد نظر قرار داده و تئوری دولت خود را مبنای این دو مقدمه اظهار کرده است2 نقل قولی که خواجهء طوسی از حکمای اسلام میکند جنبهء اغراق مطلب بالا را روشن میسازد وی در قواعد العقاید گوید:«حکما را در اثبات نبوت طریقی دیگر است بدین شرح که گویند انسان مدنی بالطبع است و ناچار باید در حال اجتماع با همنوعان خود زندگی کند تا هر یک از افراد در رفع حوائج دیگران از قبیل خوراک و پوشاک و مسکن و غیره بکوشد و تعاون در میان آنان برقرار گردد.
دوم سیاستی که فقط مصلحت شخص سلطان و مقتضیات استقرار سلطهء او در نظر گرفته شود و مصالح عمومی در درجهء دوم اهمیت قرار گیرد و این سیاستی است که معمولا همه پادشاهان جهان از کافر و مسلمان آنرا دنبال میکنند الا اینکه پادشاهان مسلمان در اجرای این سیاست امکانا مقتضیات شرع اسلام را نیز ملحوظ میدارند و لذا احکام آنان مجموعهای است از احکام شرعی و رسوم و اخلاق طبیعی اجتماع و ملاحظات ضروری دیگری از قبیل مراعات نفوذ و اقتدار اقویا و متنفذین و غیره عنصر اصلی دولت چیست دول کاملة العیار و دول ناقص خاصیت اصلی و مشخص حقیقی دولت وجود سلطه و قدرت اجبار است ابن خلدون این دو اصطلاح را با الفاظ«غلبه و سلطان»و«ید القاهره»تعبیر میکند."