خلاصه ماشینی:
در این چهار فیلم چیرهدستی و تسلط قطعیای که آنتونیونی بر هریک از جزئیات چیدمان بصری تصاویرش اعمال میکند به نمایش گذاشته میشود:یعنی میان وضعیت درونی قهرمان و محیط طبیعی،موضوعی است که در کار این کارگردان اهمیت فوق العادهای دارد.
تأکید بر زندگی عاطفی و حسی شخصیتها،از طریق دلالتهای بصری انجام شده است:بازتاب میان تجربهی ذهنی درونی و محیط بیرونی رابطهای دوجانبه را گسترش میدهد که دقیقا به رویکرد رئالیستیای که در دورهی بعد از جنگ توسط نمایندگان اصلی نئورئالیسم اتخاذ شده بود در تقابل قرار می گیرد.
بخش مرتبط به جزیره،میتواند حقیقتا بازنمودی از یک جستوجو باشد:اعضای گروه ناشاد درپی آنند که به دور از واقعیت شهری خود پناهی بجویند،اما این میل و آرزوی گریختن و برقراری تماس با محیطی انسانیتر،حتی برای یک لحظه،به نظر میرسد که از همان آغاز مقدر به شکست است.
در هریک از چهار اثر کارگردان پیوند خود را با مسألهی سوژه و محیط پیرامونش حفظ میکند؛از ماجرا تا صحرای سرخ موضوع دائما در حال بازتعینپذیری است،بیانگریاش تبیین میشود و بیش از پیش امور نهفتهی مستحکمتری را ارائه میدهد.
آنتونیونی با ماجرا تغییر و تحول اسلوب زندگی را در ایتالیا مورد کاوش قرار میداد،ضمن اینکه فضایی محافظتشده توسط جامعهی معاصر با هدف تفریح/تعطیلات را به نمایش میگذارد،چنانکه به تعبیر لوفبور نوعی «فضای غیرکاری ẓnon-work space 22؛در شب این موضوع با به آزمون گذاردن فضای معماری شهری کنونی گسترش مییابد؛ با دنبال کردن این مسیر،میتوان گفت که محیط بورس تجاری،در کسوف،سیستمگذاری ارزشهای معاصر را در خود خلاصه میکرد،در حالی که کارخانهها،لنگرگاهها و کشتیها در صحرای سرخ تحلیل را به سوی چشماندازهای صنعتی و تکنولوژی مدرن سوق میدادند.