خلاصه ماشینی:
"باز هم در همان کتاب مینویسد(مهستی از اهل گنجه و در زمان پادشاهی سلطان سنجر که یکی از اتابیکان آذربایجان بود در حال زندگی بوده است)و باز در آنجا قید میکند(مهستی یکی از تربیتیافتگان سرای سلطان سنجر است)بنا بگفتهء (خیرات حسان)تخلص مهستی هم از طرف شاه مذکور بوی مرحمت شده است «چنانچه روزی بسلطان عرض میکند که من از کنیزان(که)1سلطان هستم سلطان را اینگونه ادب مهستی که خودش را در درجهء پائین مینماید خوش آمده (مه هستی)2گفته فرمان شاهانه میدهد مهستی هم موافق دانسته همین کلمهء مه هستی را برای خودش تخلص قرار میدهد3.
مدت ده سالی که در حبس آنها بند بوده است در همان وقتها عمر خیام بنیشابور برگشتشه است همانطور هم در آنزمان مهستی بشهر گنجه آمده است و در شهر گنجه توبه کرده و از مجلسها دوری کرده است و بعاشق سابقش امیر احمد که بعد از وفات پدرش در جای وی خطیبی میکرد زن حقیقی میشود و جان خود را در شهر گنجه بآخر رسانده در آنجا وفات کرده است مهستی بطوریکه در مرو با حکیم عمر خیام در یکجا عمری گذرانده است در آذربایجان هم با شیخ نظامی در یک شهر بسر میبرده است شاعر شیخ نظامی در نود و سه سالگی در سال 576 هجری وفات نموده است اکنون در هفت فرسخی شهر گنجه(در ملک سابق خود)در قشلاق شهر حمدان در مقبرهء مخصوص دفن شده است و شاعره مهستی هم بعد از وفات شیخ فوت کرده است این شاعرهء توبهکار بمناسبت اینکه حرم عیال خطیب بوده است با احترام زیاد و عزت بسیار در یک گوشهء مقبرهء شیخ نظامی دفن شده است."