چکیده:
در این مقاله، ابعادی از فلسفه ویتگنشتاین مورد بررسی انتقادی قرار میگیرد که
این فلسفه را برای عالمان علوم اجتماعی مطلوب و خواستنی جلوه داده است.مستدل خواهد
شد که اگرچه برخی از محققان در حیطههای متعد علوم اجتماعی فلسفه متأخر ویتگنشتاین
را مفید میدانند و به رغم آنکه بصیرتهای ویتگنشتاین درباره امر اجتماعی بسیار
راهگشا است، رویکرد او در کل دچار نواقص جدی است.تأثیر کلی این نقائص مفهومی، به
خطر انداختنعینیتعلوم اجتماعی و ارزش تحقیق است.
خلاصه ماشینی:
"ویتگنشتاین در پژوهشهای فلسفی و تالیفات پس از آن به مخالفت با این رهیافت متعارف برخاسته و برای توضیح چگونگی حصول مفاهیم و انتقال آنها به وسیله زبان مدل بدیلی عرضه کرده که در آن نه تنها به عوض تجربه شخصی، تجربه جمعی اصالت و اولویت یافته و بر آن تاکیدشده، که اساسا وجود هر نوع جنبه فطری و پیش از آن اجتماع شخصیت آدمی نیز انکار شده است.
برای نشان دادن این توانایی چیزی بیش از همراه کردن اصوات با اشیا لازم است:«اگر شخصی را چنان تربیت کنید که در هنگام مشاهده یک شیء قرمز رنگ صوت خاصی را تولید کند، و در هنگام مشاهده یک شیء زردرنگ صوت دیگری، و قس علیهذا برای دیگر رنگها، او هنوز اشیا را با رنگهایشان توصیف نمیکند» 1 میتوان حیوانات را نیز چنان تربیت کرد که همچون شخص مورد اشاره ویتگنشتاین عمل کنند یا آنکه ماشینی ساخت که در برابر رنگها به واکنشی مشابه واکنش یادشده نشان دهد، اما حیوانات و ماشینها توانایی استفاده از زبان را ندارند.
به عنوان نمونه مفهومی نظیر صورت حیات یا این نظریه که معنا نه تنها امری عمومی و جمعی است و به صورت خصوصی و شخصی تعین پیدا نمیکند، بلکه به ظرف و زمینه و متن نیز کاملا وابسته است و صرفا در چهارچوب یک فرهنگ خاص محتوای کامل خود را ظاهر میسازد، میتواند برای دانشمندان علوم اجتماعی و کسانی که به تحقیق در خصوص جوامع، فرهنگها و تمدنهای گوناگون اشتغال دارند بسیار جالب توجه باشد."