خلاصه ماشینی:
"فلسفه-به معنی هستی شناسی بنیادین 1 -از سه لحاظ بر علم تفوق و تقدم دارد: اول اینکه علوم نمیتوانند ماهیت خود را به عنوان وجوهی از فعالیت انسانی تحصیل کنند؛زیرا از درک چارچوبهای نظری که در آن عمل میکنند، قاصرند.
اما چون این دستیابی-به لحاظ همان بحثی که در جنبه اول(یعنی ویژگی نسیان و غفلت علم) گذشت-کامل نیست، محتوای علوم نمیتوانند ظاهر شوند و به اصطلاح هیدگر، علم یک محتوای ناآشکار یا نامعلوم 1 دارد که خود علم هرگز نمیتواند به آن دست یابد(هیدگر، 1977:171)دانشمند علوم که همواره جهان را از چشمانداز ابژکتیو بررسی میکند، هرگز نمیتواند اشیا و موضوعات مورد مطالعه خود را با اشیا و موضوعاتی که مورد مطالعه او و در حوزه تخصص او نیستند، مقایسه کند؛و به همین علت از ارزیابی موضوعات مورد مطالعه خود عاجز است.
لذا دلبستگی به علم، «همان چیزی است که علم هرگز نمیتواند با آن سروکار داشته باشد»(هیدگر، 1977:174)؛مثلا بحث فیزیک درباره طبیعت است؛و اما چون تا آنجا با طبیعت سروکار دارد که آن را با طرحی ریاضی توجیه کند، لذا نمیتوان گفت که فیزیکدان به طریقی مناسب یقینا به طبیعت دسترسی پیدا میکند.
(هیدگر، 1968:57) در واقع این نیندیشیدن(به اصطلاح هیدگر)بهایی است که علوم به خاطر پیروی از روح افسونگر ریاضی میپردازند: ارائه[طرح]علمی، به سهم خود، هرگز نمیتواند نشان دهد که آیا طبیعت خود را از طریق ابژکتیویه زودتر بیبنیاد میکند یا از طریق ظاهر نمودن غنای ماهوی پنهان 1 خود."