خلاصه ماشینی:
"و سوختگانت دانند گیسوان تا زمین داری -که کلهخود نیز نتوانست از آینه پنهان کرد- چرا با وی-جز به کین-چهره بر نیفروختی؟ دشمنی را چه نیکی شمری که با وی دوستی نورزیدی؟ ندانستی فریاد وی از خویش است؛ و گردنکشی از خامی؟ چرا کودکم را از مهر خود شیر ندادی؟ و از وی به سهرابی دیگر آبستن نشدی؟ [گریان]چرا دل وی به ریشخند خود سوختی- و با وی دل من؟ آیا مهربانی آسانتر نبود،یا خوشتر؟ [میخروشد]شما جنگاوران کهاید؟ شمشیرهای خودستایی در دست!
[میغرد]چرا و چرا همه را چون خود راستگو پنداشتی؟ چگونه باورت شد ایران،سر زیر تیغ آمده رها کنند برای فردا روز؟ آیا چون مرگ میرسد نشانهها گم میشوند، و پدر پسر نمیداند؟ چرا گریبان ندرم و گونه نخراشم؟ چرا موی نبرم و گوشت از تن به دندان بر نکنم؟ چرا چشم خون نکنم بدین سرخ کز پهلوی تو میرود؟ چرا دو دیده به آتش نیفکنم؟ چرا نفرین نامه نخوانم ایرانشاه و تورانشاه را؛ که با خون جوان به پیری رسیدهاند!
چگونه از پس کینهی تورانشاه و ایرانشاه -تو یا وی- میتوانستید یکدگر را،چنانکهاید،بدانید؟ [میماند]چنانکهاید؟چنانکه شمایید؟ [غران]شما کهاید و کدامید؟ [گیج]شما-کهاید-و-کدامید؟ [خروشان به تنکشآوران]اگر کسی از شما دیده مرا بگوید؛ چگونه شرم از دیده شست آن تیغ و دستی که آن تیغ گرفت و یلی که آن دست به فرمان داشت -آری؛شرم به خون میشویند!- بگویید چگونه بالا برد و چگونه زد؟ و کدام یلی جز وی،توانستی تیغ بالا برد در ایران، و فرود آورد بر جگرگاه تهمینه در سمنگان؟ @ پس گفتید این همان تیغ است!"