خلاصه ماشینی:
"بسیاری مفاهیم زیباشناسی قرن بیستم نشان از کوششی دارد که برای حل این تضاد در نظر گرفته شده است.
او عزیمت از نقد کانت و فرمالیستهای وین و تأکید بر خاستگاه زیباشناختی را رد میکند،و به عکس به نقش بازی توجه بسیار دارد و تجربهی بازی را به مفهوم جدید کلام در نظر دارد،بازی را عمده خصوصیت هستیشناسی اثر هنری به حساب میآورد که در طی«اجرا»مبدل به شکل میشود.
با آنکه زیبایی به عنوان رشتهای مستقل در قرن هجدهم شکل گرفت و استقلال احساس از نظر عقل نظری و عملی بازشناسی شد، میتوان تصور کرد که این راهحل در زمان ما پاسخگوی هیچچیز نیست.
پرنیولا امر مخوف را نیز مهمترین بررسی زیباشناختی فروید به شمار میآورد که آن را میتوان همچون پدیدهی دهشتناک-ولی نه ناآشنا بلکه معتمد و خودی-تعریف کرد،چیزی که میبایست پوشیده و محض مانده باشد،چیزی که البته میتواند آفتابی شود،دو پهلویی که یکسانی و نایکسانی را مرتبط و همبسته میکند.
زیباشناسی هنر به درستی این اصالت را نادیده میگیرد، اما هایدگر ما را به عرصهای وارد میکند که پیش از همه با زبان خود از ذهنیت و عینیت و انفعال فرا میرود تا جایی که غرابت آن را نمیتوان صرفا به کمک مفهوم درک و تفسیر کرد.
اگر این اثر(پرنیولا)را با کتاب زیباشناسی معاصر،اثر مورپورگ تالیابو(1960)مقایسه کنیم، میتوان گفت حاوی یک رشته اطلاعات و دانستنیهای نو،به ویژه دربارهی زیباشناسی سه دههی اخیر قرن گذشته،است؛دستنامهای است مفید برای دانشجویان مدارس عالی،و نه تنها برای دانشجویان رشتهی،زیباشناسی است."