خلاصه ماشینی:
"6. مدرسهء جنازهها (L,Ecole des cadavres) ،هجوی تند که در 8391 منتشر شد و به دنبال هیچ و پوچ برای یک کشتار نوشته شده است و،متأسفانه،از همان دریافت ناشی میشود.
Boro انفجار دارد و همین نکته نویسنده را مجبور میکند تا نزد سلطانی مستقر شود که حرفهای متفاوت با کاسکاد اما همانقدر پرمنفعت دارد:این سلطان تیتوس وان کلابن1 است که د رازادی گرو پول قرض میدهد.
چنانچه،پس از خواندن رمانهای مهم او،دوباره سفر را ورق بزنیم، بیدرنگ متوجه میشویم که،در واقع،همهچیز همانجا آغاز شد؛در همان جادهای که دو آلمانی تیراندازی میکردند و فردینان جوان پشت درختی پنهان شده و گذاشته بود تا سرهنگ فرماندهاش دستها را تکان دهد و اشاره کند و بیهوده،همانگونه که آموخته بود، به همهچیز کار داشته باشد و ناگهان از پا درآید؛زیرا خمپارهای برجهیده از اعماق دشت،در زیر وزش بادی شدید،شکمش را سوراخ کرده بود؛همان دشتی که نویسنده، در مقام پاریسی واقعی،حتی در زمان صلح نیز همواره آن را غمانگیز مییافت،دشتی«با گودالهای پر گل و لای تمامناشدنی و خانههایی که هرگز کسی در آن نیست و جادههایی که به جایی راه نمیبرد».
اگرچه سلین کامرون را به خوبی پاریس نمیشناسد،و اگرچه این امر در نوشتهء او آشکار است،باز هم بیان مطلب مهیج است؛ برای توفیق در چنین کاری،آن قدر همه چیز را بزرگ میکند که حال و هوایی خاص میآفریند؛حال و هوایی میان کابوس و نمایش وحشت.
چندواژه و چند نکتهء جزئی کافی است تا آنها را به یک نظر ضبط کنیم؛آنگاه همهچیز به ارتعاش درمیآید،به رقص درمیآید و انسان را حیرتزده میکند و دلزده میشود و در خود فرو میرود و باز،به رغم خویش،سر و جان میدهد."