خلاصه ماشینی:
"با این تفاوت که آن خدا-دست کم به شکلی که مجسمهء نیمتنهء آن در آستانهء درها و دروازهها گذاشته میشد-در حالی که نگران داخل و خارج است ظاهرا رابطهای بین بیرون و درون برقرار نمیسازد؛حال آنکه طنز(شاید بیش از هرمقوله و نوع دیگر ادبی)بیرون و درون را به شیوهء معمولا پوشیده و دور از دسترسی به یکدیگر پیوند میدهد.
اما بیگمان وقتی که گوینده و نویسندهای در بیان عواطف و آراء خود زیاد به طنز توسل میکند نقش روانشناسی شخص او در این کار مهمتر از دیگران است.
جز اینکه هردو از محکومیت و اجبار و ناچاری و گریزناپذیری حکایت میکنند(و این همان است که هدایت دو سه سال پیش از مرگش در نامهای به جمالزاده صریحا و بدون استتار بیان کرد؛در آنجا که گفت: فقط یک جور محکومیت قیآلودیست که در محیط گند بیشرم مادر قحبهای باید طی کنم.
به یادم میآید شنیدهام وقتی که دور کژدم آتش بگذارند خودش را نیش میزند:آیا دور من یک حلقهء آتشین نیست؟11 تأثیرات طنزینهای داستان هم دقیقا در همین است که راوی هراقدامی که به خودکشی میکند(از نظر جسمی)از آن سالمتر بیرون میآید: حالا که به آن فکر میکنم تنم میلرزد.
یک هفته چیزی نخورد،و هرشب به خود وعده میداد که روز بعد از حرکت باز خواهد ماند: میرفتم کاشههایی[یعنی مجریهای کاغذی یا پاکتهای کوچکی را]که در آن گرد تریاک پرکرده بودم میآوردم در کشو میز کوچک پهلوی تختخوابم میگذاشتم تا وقتی که خوب ناخوشی مرا انداخت و نتوانستم از جا تکان بخورم آنها را در بیاورم و بخورم."