خلاصه ماشینی:
"اما نباید چنان پنداشت که ژیش از رنسانس،مسیحیت در همه ابعاد از گذشته بریده بود؛بلکه بارها و بارها در قرون وسطی به سراغ دنیای کهن و باستان غرب رفته بودند و در معماری و هنرها و ادبیات و زبان از آن بهرهها گرفته بودند؛به گونهای که زبان رسمی کلیسا زبان لاتین بود،ولی: «آنچه سردمداران رنسانس را با آنها متمایز میساخت،اندیشه فردگرائی و انسانگرائی و برداشتی تازه از هشیاری بر وجود شخصی و اعتماد به نفس بود که وی را بر آن داشت تا برخلاف عقیدۀ دینی در اذهان عمومی اعلام کند که«عصر ایمان»واقعا دورۀ تاریکی و جهل بوده است و حال آنکه«مشرکان مغروق در تاریکی جهل»در حقیقت درخشانترین مرحلۀ تاریخی را به وجود آورده بودهاند.
این همان ویژگی بارز غربزدگان ما است که آنچه غربی است عین کمال میدانسته و میدانند و از آن نکته که بگذریم مسئله«حروف صدا»و نیز آسانی و پیچیدگی در رسم الخط است که شاید اگر او امروز زنده بود و میدید پیچیدهترین رسم الخط جهان،یعنی خط ژاپنیها،باعث عقبماندگی ملت ژاپن نشده است -حد اقل با معیارهای پیشرفت میرزا آقاخان کرمانی،یعنی پیشرفت در تکنولوژی و همان مظاهر غربی-زبان و رسم الخطی که دانشجویان آن برای خواندن پر تیراژترین روزنامه ژاپن،یعنی«آساهی»،غالبا به استفاده از فرهنگ لغات مجبورند،سر به بیابان میزد که چقدر اندیشههایش بیپایه و اساس بوده است و در ادامه همین دشنامنامه خویش و در حسرت از دست رفتن خط و زبان باستان و آداب و رسوم گذشته شکوه و گلایه سر میدهد که اعراب(به همان شیوه غربیها -یعنی اسلام)."