خلاصه ماشینی:
"در"گفتار اندر وصف آفرینش"فردوسی پدیداری زندگی بر روی زمین را چنین وصف کرده است: زمین را بلندی نبد جایگاه یکی مرکزی تیره بود و سیاه ستاره به سر بر شگفتی نمود به خاک اندرون روشنایی فزود همی برشد ابر و فرود آمد آب همی گشت گرد زمین آفتاب گیارست با چند گونه درخت به زیر اندر آمد سرانشان ز بخت ببالد،ندارد جزین نیرویی نپوید چو پویندگان هر سوی از آن پس چو جنبنده آمد پدید همه رستنی زیر خویش آورید سرش زیر نامد بسان درخت نگه کرد باید بدین کار سخت او سپس به ذکر"آفرینش مردم"میپردازد بیآنکه ذکری از انسان نخستین کند: کزین بگذری مردم آمد پدید شد این بندها را سراسر کلید سرش راست برشد چو سرو بلند به گفتار خوب و خرد کار بند پذیرندهی هوش و رای و خرد مرو را دد و دام فرمان برد تاریخگزاری شاهنامه با"پادشاهی کیومرث سی سال بود"،که پس از"دیباچه"میآید،آغاز میشود: سخنگوی دهقان چه گوید نخست که تاج بزرگی به گیتی که جست که بود آنکه دیهیم بر سر نهاد ندارد کس آن روزگاران بیاد مگر کز پدر یاد دارد پسر بگوید ترا یک به یک،در به در که نام بزرگی که آورد پیش که را بود از آن مهتران مایه بیش چنین گفت کاین تخت و کلاه کیومرث آورد و او بود شاه که خود چون شد او بر جهان کدخدای نخستین به کوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه ازو اندر نمد همی پرورش که پوشیدنی نو بدو نو خورش به گیتی بر او سال سی شاه بود به خوبی چو خورشید بر گاه بود همی تافتی زو فر شاهنشهی چو ماه دو هفته ز سرو سهی دد و دام و هر جانور کهش بدید ز گیتی به نزدیک او آرمید (ابو القاسم فردوسی،شاهنامه،به کوشش جلال خالقی مطلق،با مقدمهء احسان یارشاطر[نیویورک، bibliotheca persica ،1988]به ترتیب صص 627؛7-21-22)."