خلاصه ماشینی:
"3)این شناخت از آنجا که نوعی معرفت(gnose)است دربردارندهء تأویلی است که از حد گزارش نظری درمیگذرد و به تمثیل عرفانی میرسد که خود رویدادی در روان است و به میانجی تخیل فعال،یعنی اندام عقلی خاص تمثیلهای عرفانی،انجام میگیرد.
»2 حکایت رویداد را شرح میدهد و با این کار آن را از گذشته برمیکند چندانکه زمان به عقب برمیگردد زیرا رویداد هیچگاه بسته نیست و تنها به این دلیل به سرگذشت تبدیل میشود که بر سر کسی آمده و وی آن را دریافته است،یعنی که امر تأویل جزئی از ذات حکایت است؛و از همین جاست که گفتهاند باید هر حکایت،هر«سرگذشتی»را به رویدادی در ماوراء تاریخ برگرداند که خود صورت بازسازی شدهای از آن،یا نمونهء بارزی از آن«در قالب زمانی تاریخ»است.
27 در این قصه سه مقطع اساسی وجود دارد:1)به اسارت افتادن و رهائی؛2) دریانوردی با کشتی نوح که همان سیر و سلوک در راه بازگشت است؛و3) رسیدن به سینای عرفان که دیدار با فرشتهء شخصی در آنجا صورت میگیرد.
31 این رشته از همذات شدنها به استعاره و مجاز نیست بلکه«به عین و عیان است،زیرا نوعی پسیکودرام بمعنای سیر و سلوک بیشتر در این روش است: درست نمونهء آن چیزی است که ما گفتیم در سطح"ج"از سطوح ساختاری حکایت باید باشد،یعنی که راوی در کردوکار خویش عین قهرمانی میشود که شرح حالش را باز میگوید.
بعدها سهروردی از حد این طرح درمیگذرد،و عقل-فرشته هم جا عوض میکند:در طرح جدید عقل-فرشته را میبینیم که در مرتبهء عرضی «ارباب انواع»،یعنی در جائی قرار دارد که در واقع بیانگر ایدههای افلاطونی به زبان و بیان فرشته باوری در آئین زرتشت است."