خلاصه ماشینی:
"از آنجا که چگونگی فرا خواندن سیمرغ در گفتگوی ما بیاهمیت نیست،آن را میآوریم: چو گشتند هرسه بر آن رای کند سپهبد برآمد به بالای تند از ایوان سه مجمر پرآتش ببرد برفتند با او سه هشیار گرد فسونگر چو بر تیغ بالا رسید ز دیبا یکی پر بیرون کشید ز مجمر یکی آتشی برفروخت ز بالای آن پر لختی بسوخت چو یکپاس از آن تیرهشب درگذشت تو گفتی هوا چون سیاه ابر گشت هم آنگه چو مرغ از هوا بنگرید درخشیدن آتش تیز دید نشسته برش زال با داغ و درد ز پرواز مرغ اندر آمد بگرد بشد تیز با عود سوزان فراز ستودش فراوان و بردش نماز به پیشش سه مجمر پر از بوی کرد ز خون جگر بر رخش جوی کرد ( IV :333-34) سپس زال داستان زخم برداشتن رستم و رخش را به سیمرغ باز گفت و درخواست یاری کرد.
دایگان در تیز کردن آتش عشق زال دستی چیره دارند و دیدرا شبانه و پنهانی دو دلباخته را ترتیب میدهند: شبهنگام،زال پنهانی به سوی کاخ مهراب شتافت،رودابه،خوشامدگویان بر باروی کاخ آمد و گیسوان شبگون خود را به پایین ریخت: کمندی گشاد او ز گیسو بلند که از مشک از آنسان نپیچی کمند خم اندر خم و مار بر مار بر بر آن غبغبش تار بر تار بر فرو هشت گیسو از آن کنگره به دل زال گفت،این کمندی سره پس از باره رودابه آواز داد که ای پهلوان بچهء گرد زاد کنون زود برتاز و برکش میان بر شیر بگشای و چنگ کیان بگیر این سیهگیسو از یک سوم ز بهر تو باید همی گیسوم ( I :134) دیدار بسیار عاشقانه و پرشور است و یکی از دلکشترین لحظههای شاهنامه."