خلاصه ماشینی:
"این تاریخ جهانی که فردوسی روایت میکند ساخته و پروردهء سنتی طولانی است و شاعر با همه توانایی وسیع تراژیک و اخلاقی خود به نظارهء آن پرداخته و در اندیشه دوباره طرح انداخته است،بطوری که شاهنامه درعینحال هم ثمرهء نهایی سنتی بسیار نیرومند است و هم داستانی که از شخصیت فردوسی عمیقا اثر پذیرفته.
فردوسی در اواسط شاهنامه،در فصلی که مربوط به جنگ بزرگ ایران و توران میشود، در ستایش محمود غزنوی چنین میگوید: بدان که بد سال پنجاه و هفت توانتر شدم چون جوانی برفت فریدون بیداردل زنده شد زمان و زمین پیش او بنده شد پس در زمانی که فریدون جدید به چشم خود دید که تمامی جهان در پیش او(بیت 45-46) سر فرود میآورد،فردوسی 57 سال داشت.
اکنون میرسیم به این سؤال اصلی که آیا در شاهنامهء فردوسی دو اخلاق وجود دارد که یکی متعلق به عرصهء پهلوانی است و دیگری از نوع رسمی(کلاسیک)و متعارف؟ بیگمان منابع گوناگونی الهامبخش شاهنامه بودهاند.
اما از سوی دیگر شاهنامه ساخته و پرداختهء یک تن است که تصور خاصی از فرزانگی دارد و میتوان در صورتهای گوناگون آن را در سراسر این اثر بزرگ دید.
البته تعداد این خطابهها در قسمت حماسی شاهنامه کم است(تهمورث،جمشید،منوچهر،لهراسب و اسکندر)،اما در بخشهای تاریخیتر کتاب همهء پادشاهان چنین خطبههایی ایراد میکنند.
اکنون اگر بسامد کاربرد یک کلمه اساسی مثل«داد»را در شاهنامه نگاه کنیم(به شرط آنکه فصل بزرگ مربوط به خسرو انوشیروان را کنار بگذاریم)،میبینیم این کلمه در دو قسمت شاهنامه به یک اندازه به کار رفته است."