خلاصه ماشینی:
"این دو سؤال خیلی ساده را نیز میخواهم پیش آورم:چهچیز مایهء افتخار و اعتبار یک کشور و یک قوم میتواند بود؟چهچیز مایهء اعتبار و شرف یک فرد است؟ وقتی از آبادانی و رونق مادی بگذریم،طبعا پای دستاوردهای معنوی بمیان میآید که عبارت باشد از چگونگی تاریخ و علم و هنر و فرهنگ و ادبی،یعنی همهء آنچه حاکی از تلاش و قابلیت یک قوم است،و درجهء افزایش او را به تمدن بشر میرساند.
وقتی از فردوسی و شاهنامه با آن لحن حرف زده شود که شد،اهانت به یک فرد و یک کتاب نیست،بلکه اهانت به کل ملت ایران است؛به یک گذشتهء پرتلاش و پررنج،به همهء کسانی که در طی هزار سال این کتاب را خواندهاند و از آن اعتلا،آرام و مردانگی گرفتهاند،به مردم عادی و زحمتکش، دهقانان،ایلیها،به مغزهای برجستهای-از داخل و خارج-که عمری بر سر ترجمه یا بررسی شاهنامه گذاردهاند،به صدها نقاش و خطاط و تذهیبکار و هنرمند که نقد وقت و نور چشم خود را صرف تزیین آن نموده و همگی جزو باارزشترین افراد این کشور بودهاند، و یک موی سر هریک از آنها به ده امثال آقای شاملو میارزیده است.
این مقوله را با بیتی از حافظ خاتمه دهیم که تا همین مقدار هم با ملالت نوشته شد: پیر گلرنگ من اندر حق از رقپوشان رخصت خبث نداد ار نه حکایتها بود تیر 1369 پاورقی: (1)-آقای شاملو تردستیای بخرج دادهاند که نظیر آن نیز تاکنون از دست احدی برنیامده بوده است،و آن این است که چند هزار سال تاریخ ایران را که از جمشید اساطیری شروع میشود تا برسد به داریوش و شاه اسماعیل و بعدیها،در یک ساعت و نیم سخنرانی فشردند و همه را شستند و کنار گذاشتند."