خلاصه ماشینی:
"شاهزاده شبها از درون گاو زرین بیرون میآید و جای همهچیز را عوض میکند و دست در زلف دختر میزند و موی او را ژولیده میکند، و یک شب روبندهء دختر شاه چین را میرباید و بعنوان نشانی با خود از قصر بیرون میآورد،و باز شمس هم نمیگوید که از این پس چه میشود؟بیان شمس چنان است که گویی یاران مولانا صورت سادهء قصه را میدانستهاند و شمس هم پارهای جزئیات را ناگفته گذاشته است.
16 پس از این مقدمات،میپردازم به اینکه چرا دفتر ششم مثنوی و قصهء دژ هوشربا را ناقص یا ناتمام نمیدانم: 1-نسخههای معتبر و کامل مثنوی که در آخرین سالهای زندگی مولانا و چند سالی پس از درگذشت او در قونیه،به دست کسانی از وابستگان به مولانا و سلطان ولد تحریر شده،هیچ یک نشانی از ناتمامی ندارد،و در همهء آنها سرنوشت شاهزادهء سوم و چهل بیت دنبال آن تا پایان کتاب به همان صورت است که گفته شد،و در پایان هم ذکر کاتب و تاریخ کتابت،حکایت از آن دارد که یاران و عزیزان مولانا کتاب را ناتمام نمیدیدهاند.
54 اگر بخواهم از این گفتار نتیجهای بسیار فشرده و کوتاه بدست بدهم،باید بگویم:در سراسر مثنوی«نی»از فراق نیستان مینالد،و اسم نی گاه نی است،گاه چنگ است، گاه طوطی بازرگان است،گاه پیر چنگی است،گاه نقاشان رومیاند که سینه را صیقل میزنند تا همهء نقشها در آن تجلی کند،و گاه،این سه رهرو قلعهء ذات الصورند که سفر آنها از بارگاه پادشاه دنیای خاکی آغاز میشود و به پیشگاه پروردگار پایان میپذیرد،و مولانا پس از آنکه صدها نی گوناگون را در مثنوی خود نواخته،در قلعهء ذات الصور همهء آن نیها را در سه نمونهء متفاوت تصویر کرده است و این قصه خود،نه تنها ناتمام نیست، که اتمامی منطقی و آگاهانه برای مثنوی است."