خلاصه ماشینی:
"از آنجا که ایرانیان با توجه به کارنامه سیاسی سالهای گذشته نسبت به دموکراسی عرفی تمایلی بیشتر از اصلاحات اسلامی یافتهاند و مرکز ثقل بحث اصلاحات از اصلاحطلبان داخل حکومت به کسانی که در جامعه مدنی هستند منتقل شده است،به همین نسبت از اهمیت سیاسی روشنفکران دینی نیز در بحث نوخواسته دموکراسی کاسته شده است.
اگرچه شماری نهادهای فرادولتی وجود دارند که همواره در عمل از تصمیمات نظام حاکم پشتیبانی میکنند،ولی جمهوری اسلامی در غیاب یک حزب حاکم هیچ مکانیسم نهادینهشدهای برای توزیع قدرت میان جناحهای متنوع درون خود نداشته است.
خاتمی اما از آشتی دادن ماهیت جمهوری اسلامی با خواست همگانی برای دگرگونی ناتوان بوده و بحث دموکراسی را صرفا به نیروهای بیرون از دستگاه حکومتی وانهاده است.
تظاهرات دانشجوئی در تابستان 1378 در اعتراض به بستن یک روزنامهی اصلاحطلب،در پائیز 1381 در اعتراض به صدور حکم اعدام هاشم آغاجری،استاد دانشگاه،به اتهام ارتداد،و در 1382 در قالب درخواست حقوق سیاسی افزونتر،نهتنها رودرروئی با دینسالاری را به نمایش گذاشته است بلکه جابجائی کانون مبارزه برای اصلاحات را از حلقههای بالای قدرت به سطح جامعه و از جمع اصلاحجویان اسلامی به جمع دگرگونیطلبان در قانون اساسی و هواداران مردمسالاری عرفی آشکار ساخته است.
این الگو از سیاست با دیدگاه اصلاحطلبانی که در چارچوب جمهوری اسلامی باقی ماندهاند تفاوت دارد چرا که این یک خواهان تغییر حکومت اسلامی از راه دگرگونی بنیادین آن است و آن یک تنها به امید اصلاح دستگاه حکومتی بسنده میکند.
Arjomand,The Tutban for the Crown:The Islamic Revolution in Iran,New York,Oxford University Press,1998."