خلاصه ماشینی:
"و در این معنا نوشتن یعنی یک جور دیگر نوشتن و با اینجور دیگر نوشتن است که اندیشهام دیگر میشود(و برای جور دیگر نوشتن)در اینجا همیشه لغتی هست که در جایی از صفحه منتظر من است.
اینچنین،لغتها بر روی کاغذ به غایت اشیاء تجسم میبخشند،آن هم در بطن زبانی که خود به واسطهء لغتها خلق میشود،و این غایت اشیاء،محصول یک تبانی قبلی است،که تکوین آن مقدم بر جسم ما است و لغت و علامات را در هیئت مادی،و هم معنوی آنها به کار میگیرد،و گاه حتی دالهایی را که در برگیرندهء مدلول نیستند.
پس قرینهسازیها و ترکیبهای اضافی(مضاف و مضاف الیه)چون«دسته گل ستارهها»،«بستر سیلاب»،«بازوی تابستان»و غیره در شعر آندره برتون، یا«دریای شخم»،«قصیده سنگ»،«درخت اندوه»در اشعار سن ژون پرس و بسیاری دیگری از این نوع اضافههای تشبیهی و استعاری در نزد شاعران دیگر با سبکهایی متفاوت،هرکدام تصویری ارائه میدهند در سطح،و هموار،که از دو عنصر ساخته شدهاند،از دو واقعیت،به عنوان مثال،یکی از این نمونههای بالا را برمیگزینیم.
این کلمه را من با وسواس وزن میکنم و هیچ شکی ندارم که«حاشیهء سفید»الوار نمیتواند چیزی غیر از فاصلهء فضایی (espacement) در شعر حجم باشد،یا همان چیزی که در نزد برنار نوئل فاصلهء زمانی یا میانگاه (intervale) نام دارد یا ایست (halte) در مفهوم او از تصویر: تصویر:ایست میان دو شک(19 اکتبر 1977) حجم-فاصلهء فضایی(اسپاسمان)-حاشیهء سفید-فاصلهء ذهنی-فاصلهء زمانی-ایست اینها،محصول کاربرد هوسرلی بین الهلالین گذاشتن مظاهر دنیا هستند و به ما امکان میدهد که خود را از بداهت نگاهمان متمایز کنیم،این همان روش عجیب در انتظار گذاشتن است که لزوما، لا اقل در مقولهء شاعری روشی برای اندیشیدن نیست."