خلاصه ماشینی:
"1-آیا چنین قراردادی را میتوان در یکی از عقود معین که در فقه و قانون مدنی شناخته شده است،جای داد و بدین ترتیب با توجه به ضوابط و شرایط خاص این عقد،به بررسی صحت و اعتبار آن پرداخت؟ 2-در صورتیکه عنوان هیچیک از عقود معین، بر این قرارداد صادق نباشد و از راه عقود معین نتوان مستمسکی برای اعتبار و نفوذ آن یافت؛آیا میتوان راه دیگری برای اعتبار آن پیدا کرد؟ 3-صرفنظر از اعتبار یا عدم اعتبار قرارداد «تایم شر»،آیا میتوان شیوههای مشابهی را در فقه یافت که از نظر آثار و نتایج،شباهت کامل با قرارداد تایم شر داشته باشد و اعتبار و صحت آن هم مورد اشکال و تردید نباشد؟ با توجه به این مطلبها،ما در نخستین فصل این نوشتار،ابتدا به بررسی جایگاه قرارداد انتقال مالکیت زمانبندی شده در میان عقود معین میپردازیم (مبحث ول)،سپس موضوع را از دیدگاه اصل آزادی قراردادها و عقود نامعین مورد بررسی قرار میدهیم (مبحث دوم).
»20 با مراجعه به متون فقهی و نظری اجمالی به عرف مردم میتوان به این مطلب جزم پیدا کرد که اصطلاح بیع در عرف مردم و نیز در اصطلاح فقیهان به قراردادی اطلاق میشود که در آن،عین مالی در مقابل عوض به دیگری منتقل میشود به گونهای که رابطه مالک اول(بایع)با مال،به کلی و برای همیشه قطع میشود و رابطه مالکیت بین مالک جدید (مشتری)و عین برقرار میشود و به عبارت دیگر انتقال دائمی عین از ویژگیهای لازم و اوصاف ممیزه عقد بیع است و به همین جهت انتقال موقت عین را اساسا نمیتوان مصداق بیع دانست."