خلاصه ماشینی:
"با نگاهی گذرا و با مقایسه ابتدا و انتهای داستان،میتوان گفت که داستان نخل میتوانست از شکلی درست برخوردار باشد؛البته اگر نویسنده،طرح اصلی را ادامه میداد و روی طرحهای دیگر کار نمیکرد و فقط روی طرح اصلی متمرکز میشد.
در واقع،(الف)عدم وجود عنصر مشترک بین مراد و خضر باعث میشود که بگوییم،بر چه اساسی مراد میتواند راه خضر را ادامه دهد و درختش تبدیل به درخت مقدس شود؟ تفاوت مراد و خضر را میتوان در این موارد یافت: 1-خضر هیمشه در سفر است.
اگر طرح داستان دوم را به سه پارهء اصلی ابتدایی،میانی و انتهایی تقسیم کنیم،آنگاه این پرسش مطرح است که جایگاه طرحهای 1 و 3 و 4 در کجا قرار دارد؟چه رابطهای بین طرح 1 و طرح شماره 2 وجود دارد؟بانگاهی به تقسیمبندی صفحههای کتاب،حضور این ناهماهنگی را میتوان دید:داستان تقریبا در 127 صفحه نوشته شده است.
پارهء ابتدایی مربوط به طرح اول،از ابتدای کتاب تا صفحهء 22 است و نیروی تخریبکننده در صفحهء 22 دیده میشود: [«-[مراد گفت:]تو آنجا هسته خرما کاشتی.
به رسیدن کامیون آقای رضایی،در صفحهء 101 اشاره شده و پرسش مربوط به این طرح،چنین است:چه رابطهای بین خشکسالی در روستا،درخت نخل و کامیون آقای رضایی وجود دارد؟نویسنده بر چه اساسی این سه طرح را با یکدیگر پیوند داده است؟ خلاصهء طرح سوم: مثل هر سال«کامیون آقای رضایی»وارد روستا میشود.
پرسش:آیا در این داستان نیروی تخریبکننده، وظیفهء خود را کاملا انجام داده یا این که اصلا تخریبی صورت نگرفته است؟ پارهء ابتدایی:گربه در خانه مجید زندگی میکند."