خلاصه ماشینی:
"اما با این وصف نمیتوان منکر شد که در فاصله سالهای بعد از پایان جنگ اول جهانی تاجگذاری رضا شاه تثبیت دیکتاتوری در ایران،مطبوعاتی مانند حقیقت و گرایشات سیاسی همچون حزب کمونیست ایران،که پیشهوری،از رهبران بلندپایهء آن بود،کوشیدند تا در سایهء فضای به دست آمدهء این سالها مشی سیاسیای را به منصهء ظهور برسانند که از یک سو خواستار تحولات استراتژیک به سود کارگران،دهقانان و پیشهوران تهیدست بود و از سوی دیگر و در دورهء قابل توجهی از فعالیت خود میپنداشت که میتوان و باید در چهارچوب قانون اساسی که آن را ثمرهء یک انقلاب مردمی می دانست،بخشهای زیادی از این خواستها را تأمین کرد.
برای مثال، برخلاف حزب عدالت-که خود را«حزب پرولتاریا»معرفی میکرد و هر 31 عضو کمیتهء مرکزی آن به علت حضور مستمر و مدام در قفقاز اصولا نمیتوانستند تجربه و شناختی متفاوت از فعالیتهای انقلابی در این منطقه داشته باشند-تعداد کسانی که بیشتر عمرشان را در ایران گذرانده بودند در رهبری حزب کمونیست ایران،بیشتر بود اما در اینجا هم نفوذ ایرانیان مقیم قفقاز همچنان مشهود است.
»51 چگونه است حزبی که نفی شاه جزو اصول اولیهء برنامهاش است و در اولین گزارشی که سلطان زاده به کنگرهء اول آن ارائه کرد«حکومت شاه»مأمور امپریالیسم انگلیس عنوان شد که سرنگون کردن آن «وظیفه ضروری حزب کمونیست ایران»61قلمداد شده در مسیری قرار میگیرد که از اجرای قانون اساسی حمایت میکند که وجود شاه را در ساختار سیاسی ایران به رسمیت میشناسد؟حزبی که به گفته سلطانزاده وظیفهاش رهبری طبقات ناراضی بهویژه دهقانان،خردهبورژوا و لمپن پرولتریا علیه امپریالیسم خارجی و دستنشاندگان آن71است،«با سوسیالیستها ائتلاف و همکاری نزدیکی 51»داشت و در واقع میتوان گفت«همکاری آن بسیار نزدیک بود و بیشتر اعضای حزب سوسیالیست عضو فرقه کمونیست نیز بودند."