خلاصه ماشینی:
"این اثر نشان ارزشمندی است از لیاقت گروهی که توسط اورلاندو روخاس گرد هم آمدهاند:فلاویو گارسیاندیا،نقاشی جوان که آثارش در فیلم نمایش داده میشود و خودش در کارگردانی هنری فیلم همکاری میکند؛ماریو دالی،آهنگسازی که مسؤول موسیقی کار است؛کارلوس سلدران،از اعضای گروه تئاتر بوئندیا؛و اسوالدو سانچز شاعر فعال در ساختار دراماتیک و در فیلمنامه؛ مدیر فیلمبرداری،رائول پرز اورتا را هم نباید فراموش کرد،او در دگرگون کردن اصول نورپردازی،قاب بندی و رنگ که در سینمای کوبا رواج داشت موفق بود و ثابت کرد که بی روح بودن تصاویر به خاطر تغییر رنگ را نباید از کیفیت فیلم یا محدودیتهای فنی دیگر دانست.
بدین ترتیب سینمای کوبا به قدرتی چشمگیر دست یافت:این فیلم مرد سالاری،بوروکراسی،فساد،جداییهای دردناک تبعید(که با نیروی عاطفی عظیم در تک گویی پنج دقیقهای میرتا نشان داده میشود)به حاشیه راندن جوانان،و فشارهای اجتماعی را به پرسش میکشد و دفاعیهای است برای خلاقیت هنری و علیه تقلیل گرایی.
فیلم سعی میکند تا با قرار دادن قهرمان خود در معرض فشار بیشتر موضوع را انسانیتر کند:خانواده او به خاطر دخترش که در تبعید بود از هم پاشیده شده بود،دخترش زیبا و جوان با ظاهر یک تکنسین زن که در یکی از مدارس جدید تحصیل کرده بود.
هنوز شگفتیهای بیشتری وجود دارد: AMIGOS اثر خورخه لوییز سانچز که باز گشت از آنگولا را توصیف میکند بدون آنکه جنبههای تکاندهنده این تجربه را از بین ببرد؛ Insomnio اثر ریکاردو وگا،که متأثر از ویر ژیلیو پینرا است؛نویسندهای که البته همیشه هالهای از تقدس بر گردش نبود؛ imagen y semejanza اثر لورنزو لگالادو که به سمت داستان علمی تخیلی میرود؛ en la trampa اثر آرون یلین و پیلار ایوسو که تلویزیون را مورد حمله قرار میدهند."