خلاصه ماشینی:
"در آغاز فیلم با روشن شدن چراغ،سه نفر در محوطهی کوچک در کنار هم حضور دارند:دو مردی که پایشان با زنجیر به لولهای متصل است،و جسدی که بین آن دو روی زمین افتاده،به این ترتیب با حضور جسد که هفتتیری هم در دست دارد، بلافاصله الگوی کلاسیک فیلم جنایی در ذهن خواننده نقش میبندد،و جسد از همان ابتدا حضور خود را به عنوان محور فیلم تثبیت میکند.
وقتی دکتر گوردون میخواهد قانعش کند که چنین نیست و هر دو موقعیت یکسانی داریم،ادام در جواب فریاد میزند:«موقعیت ما یکی نیست،تو اطلاعات داری»؛و همین تصور ادام موقعیت گوردون را لحظهای از جایگاه قربانی به جایگاه کارآگاه یا همدست تغییر میدهد و استحالهی دیگری در نام رأسهای این مثلث اتفاق میافتد.
در فیلم اره جزییات بسیار مهماند،و گزارهی چخوفی«اگر در صحنه تئاتر تفنگی بر دیوار آویزان است،باید تا پایان نمایش لااقل یک بار شلیک کند»:کلیدی که در جیب دکتر گوردون یافت میشود بعدها به کمک باز کردن صندوف میآید، عکسهای خانهی گوردون که ادام گرفته باعث شناختن گروگانگیر میشوند،با این که گوردون برای کشتن ادام نیازی به اسلحه ندارد و از طریق سیگار مسموم میتواند این کار را انجام دهد،اما در نهایت برای قتل از همان هفتتیری استفاده میکند که در دست جسد است و....
آماندا برای زنده ماندن این کارها را انجام میدهد و موفق میشود از اتاق خلاص شود،اما واضح است که به آستانهی فروپاشی ذهنی میرسد،در گزارشاش برای پلیس مدام گریه میکند و نمیتواند خود را از عذاب کشتن دیگری رها کند."