خلاصه ماشینی:
"ما زندگی دیگری را«میخوانیم»و به تعبیری «مینویسیم»ادراک شخصی و پیشبینی در این کلمه همزمان نهفته است،و در این سیر از بحث وجود به پدیدارشناسی و هرمنوتیک و سپس نظریههای دریافت چرخش میگیرد تا در انتها به خواندن و تصویر و سینما برسیم: متنها در یک نگرش کلی دو دستهاند:ابتدا آنها که پیامی خاص از راه زبان روشن و ساده تا آنجا که ممکن است رها از هر نوع پیچیدگی ارایه میشود.
بنابراین،مدل ارتباطی یاکویسن را باید بار دیگر مورد بازخوانی قرار دهیم: (به تصویر صفحه مراجعه شود) در این مدل پیام در مرکز کارکرد قرار دارد و کنش فرستنده به درگیری عاطفی مخاطب ره میبرد،و متن رسانهای است که صرفا به عنوان مجرا و واسطهی این عمل کار کند که عمل همدلی را با استفاده از رمزها به کار کرد فرازبانی میرساند.
آیا این خود متن است که عمل تفسیر خواننده را به جریان میاندازد یا استراتژیهای تفسیری خواننده است که راهحلهایی را بر مسایل مطرح شده به وسیلهی متن تحمیل میکند؟به نظر ژولیا کریستوا امروز مسألهی اصلی نه همراه کردن دیگری با خوشتن بل پذیرش خواست و حق دیگری است برای ادامهی شکلی از زندگی که چه بسا یکسر متفاوت با زندگی من است،و این مبنای نظریهی منطق مکالمهی باختین است.
پس خوانندهی دیگری که همان راهبردها را مورد استفاده قرار داده است همان متن را مینویسد که خوانندهی پیشین خوانده و نوشته است،بدین ترتیب یکی بودن تفسیرهای دو خواننده/مخاطب مختلف را میتوان اینگونه توجیه کرد که چون این دو راهبرهای تحلیلی واحدی را به کار میگیرند متنی واحد را در ذهن خود میسازند و بالطبع درک و تحلیل واحدی از آن دارند."