خلاصه ماشینی:
"اگر فردی آگاه در معاونت سینمایی حضور داشته باشد که خودش فیلم ساخته و با فیلم آشناست،فرق نگاتیو و پزتیو را میداند و نمیخواهد با یک اصول از پیش تعیین شده در همهچیز نظر بدهد،شما میتوانید سینمای موفقتری داشته باشید ما چون صنعت سینما نداریم و در واقع هیچ کشوری جز امریکا این صنعت را ندارد دلیلش هم این است که صنعت نیازمند پخش است.
یک ضعف دیگری که سینمای ما دارد،بازارهای غیر از سینما مثل ویدئو،مثل تلویزیون کابلی در مملکت ما وجود ندارد چون خریدار فقط دولت است و این باعث میشود که بعضی وقتها دلشان میخواهد یک فیلمی را میخرند یا نمیخرند یا موقعی که لج میکنند اصلا هیچ فیلمی را نمیخرند.
فیلمهای دیگری هم داشتیم که دربارهی دفاع مقدس بود اما چون سناریو بد بود،موسیقی،مونتاژ بد بود فیلمساز بد بود؛به این فیلم هم میگویم فیلم مبتذل و به نظر میرسد که خیلی مضرتر است، چون در مورد یک موضوع بسیار مهم صحبت میکند.
یکی از دلایلی که من توانستم با هوشنگ گلشیری روی دو داستانش کار کنم این بود که او به زبان سینما به خوبی آشنا بود و میدانست که من برای تبدیل کردن اثر ادبی به اثر سینمایی باید به آن تغییراتی بدهم چون ادبیات مخاطبهای تکنفره دارد،اما در سینما چهار صد نفر در یک سالن مینشینند و همزمان یک تجربه دارند،با در نظر داشتن این موضوع باید فیلم را بسازید البته این امر تنها مختص نویسندگان ما نیست؛ ارنست همینگوی از کلیهی فیلمهایی که از داستانهایش ساختند، پس از ده دقیقه از سینما خارج میشد و میگفت این داستان من نیست به جز فیلم پیرمرد و دریا که آن را دوست میداشت."