خلاصه ماشینی:
"تکلیف هنرمند مؤمن به هر کدام از ادیان،با هنرهای دینی و سنتی خود روشن است،اما در هنری چون سینما که بر اساس ضبط تصاویر عینی به وجود آمده است، به کار بستن رمزهای دینی چگونه میتواند باشد؟ چند صباحی بیش نیست که سینما شمع تولد یکصد سالگیاش را خاموش کرده است،از این روی راهی طولانی را میتوان پیش پای این هنر تازه پا پیشبینی کرد و نمیتوان نبود سینمای دینی را نشانهی ناتوانی هنر سینما در بیان مقولات دینی دانست،در حالی که به یاد داریم هنر اسلامی تا سدهی دوم هجری وجودی خارجی نداشت،اما از آن زمان به بعد،هنرمند مسلمان با نگاهی به هنر ساسانی در ایران و هنر بیزانسی در روم توانست با تزریق روح معنوی اسلام در قالب هنر و معماری این دو تمدن دیرین،هنر خاص خود را بیافریند که دارای ویژگیهای خاص خویش است و آن را بسیار شرح و تفسیر کردهاند.
آیا نمیتوان پرسید آثار عاشقانه-عرفانی ما به ویژه منظومهها و رسالات فلسفی نمیتوانستند زمینهی پیدایش شعر دراماتیک یا ادبیات نمایشی شوند؟و اگر شدهاند،چگونه؟ از لحاظ شکل،و ساختار،ظاهرا در این مورد ناموفق بودهایم و در تاریخ نمایش کشورمان شاخهای به عنوان ادبیات نمایشی هرگز نداشتهایم،اما از لحاظ شیوهی بیان و تقلید نکردن از طبیعت،در هنر نمایشی خود،تعزیه،به قراردادی دست یافتهایم که از آن به عنوان بازیگر-تماشاگر یاد میشود،که در آن بازیگر از اشخاص و کردار شخصیتی که نقش آن را بازی میکند دقیقا تقلید نمیکند،بلکه نقش او را به اجرا در میآورد و تماشاگر تنها شاهد انجام عمل نمایشی بر صحنه نیست تا در اثر عواطف نمایش داده شده، در او تزکیهای صورت بگیرد."