خلاصه ماشینی:
"اگر چه دلیل دیگری نیز برای مخالفت آدرنو با تلاش برایتولید تجلی ظاهری وفاق نیز وجود دارد که به لحاظاجتماعی نیز صریحتر و سر راستتر است؛و آن این کهاگر چه استقلال بنیادین هنر به مثابۀ یک فضای ارزشی قائمبه ذات،آن را از احتمال عمل کردن به منزلۀ رسانۀ وفاقواقعی جدا میسازد،انگارههای وفاق،که هنر تولید میکند(و از دل آنها وفاق ناپذیری خود با واقعیت را بیان میکند)در معرض خطر دایمی به اشتباه گرفته شدن و یا جایگزینشدن با وفاق واقعی هستند.
چطور میتوان این گذار اندیشۀ آدرنو از شناختمحدودیتهای بنیادی آرمان زیبا شناسی کلاسیک به تأییدقطب مقابل آن به مثابۀ اصلی برای ساخت اثر هنری راتوجیه کرد؟پاسخ را باید در نظریۀ جامعه شناختی آدرنویافت؛بخصوص در شرحی که از مادی شدن و خنثا شدنفرهنگ از طریق کالایی شدن مستمر آن ارایه میدهد.
حران مدرنیسم:جوهر زدایی و عقلانیت(مفهوم گرایی از دید آدرنو،بحران مدرنیسم و در نتیجه بحران هنر نتیجۀمستقیم خرد ورزانه شدن محاکات و در نتیجه افزایش اهمیتو نقش لحظۀ سوبژکتیو و سازنده است؛زیرا،همان طور کهما در این مقاله بحث کردیم،استعداد هنر برای بیان انتقادیحقیقت لحظۀ حال،نخست بستگی دارد به تمایز سرانجاموفاق ناپذیر بین خرد و محاکات،و دوم،دست کم در اصل،به اولویت ساختاری دومی(یعنی محاکات)در اثر هنری،زیرا اصل خرد ورزی سوبژه است که هنر باید در حکم یکیاز وظایف اصلی خود به نقد بکشد.
پس آیا زیبا شناسی آدرنودیگر چیزی برای کمک به مباحث جاری مربوط به امکانفراتر رفتن از این دیالکتیک ویرانگر،رفتن به سوی هنرپسامدرن،ندارد به جز تکرار آگاهانۀ امکان ناپذیری آن؟ سامدرنیسم و نظریۀ پیشرفتهترین مادۀ هنری دست کم دو نکته روشن است:نخست آن که نظریۀ اجتماعیآدرنو(بخصوص نظریۀ مادی شدن او)زیر بنای شیوۀنگاهش به این مسأله است که«هرچه به هنر مربوطمیشود،مسأله آفرین و مشکل ساز شده است:حیاتدرونیاش،رابطهاش با جامعه،حتی حق وجودش."